جدول جو
جدول جو

معنی علو - جستجوی لغت در جدول جو

علو
بلند شدن، بالا رفتن، بلندی، بزرگی قدر و مرتبه، بلندقدر شدن، بزرگوار شدن
علو همت: بلندی همت
تصویری از علو
تصویر علو
فرهنگ فارسی عمید
علو
(عَلْ نی یَ)
دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل واقع در 5 هزارگزی خاور آمل. ناحیه ایست دشت و دارای آب و هوای مرطوب و مالاریایی. سکنۀ آن 95 تن است. آب آن از رود خانه هراز تأمین می شود. محصول آن برنج و صیفی و حبوبات است. شغل اهالی زراعت. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
علو
(عَلْوْ)
بلندترین چیز. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، بهترین چیز. (منتهی الارب). رجوع به علو و علو شود، جای بلند: أتیته من علو، آمدم او را از جای بلند. (منتهی الارب) ، ستم و درشتی، یقال: أخذه علواً، بستم ودرشتی گرفت آنرا. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
علو
(عُلْوْ / عِلْوْ)
بلندترین چیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بهترین چیز. (منتهی الارب). رجوع به علو و علو شود، بالا: علو الدار، بالای خانه، خلاف سفل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
علو
بزرگ و بزرگوار شدن
تصویری از علو
تصویر علو
فرهنگ لغت هوشیار
علو
((عُ لُ وّ))
بالا رفتن، بلند قدر شدن، مرتبه یافتن، بزرگی، بلندی قدر
تصویری از علو
تصویر علو
فرهنگ فارسی معین
علو
((عِ یا عَ یا عُ))
بلندترین و بهترین چیز، جای بلند، بالا
تصویری از علو
تصویر علو
فرهنگ فارسی معین
علو
بالندگی
تصویری از علو
تصویر علو
فرهنگ واژه فارسی سره
علو
بالا، بزرگواری، رفعت، روی، فوق، کرامت
متضاد: پایین، تحت، زیر، سفل، فرود
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علویه
تصویر علویه
(دخترانه)
از نسل علی (ع)، سیده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علوان
تصویر علوان
(پسرانه)
نام دیگر مرداس پدر ضحاک و نام چندتن از شخصیتهای تاریخی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علوم
تصویر علوم
علم ها، دانستن ها، یقین ها، معرفت ها، دانش ها، جمع واژۀ علم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علویه
تصویر علویه
مؤنث واژۀ علوی، مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
مربوط به عالم بالا، بالایی، آسمانی مثلاً کواکب علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علویان
تصویر علویان
علوی ها، از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع) ها، سیّدها، شیعه ها، جمع واژۀ علوی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علویات
تصویر علویات
پدیده های عالم بالا، ستارگان و افلاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علویه
تصویر علویه
مؤنث واژۀ علوی، سیّده، شیعه مونث
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علوی
تصویر علوی
از نسل یا اولاد علی بن ابی طالب (ع)، سیّد، شیعه
فرهنگ فارسی عمید
صبر و نبات اوست. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
جمع واژۀ علب، جمع واژۀ علب. رجوع به علب و علب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از علوم لسانیه
تصویر علوم لسانیه
دانش های زبانیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوی
تصویر علوی
بالا، بالاتر، سماوی، بلندی منسوب به حضرت علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم عقلیه
تصویر علوم عقلیه
دانش های هوشیک دانش های خردیک دانش های خردیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم عقلی
تصویر علوم عقلی
فرزان دانش خردیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم شرعی
تصویر علوم شرعی
شرعیه: دانش های دین و کیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم ذهنیه
تصویر علوم ذهنیه
دانش های هوشیک دانش های خردیک دانش های خردیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم منطقیه
تصویر علوم منطقیه
دانش های کرویزیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علون
تصویر علون
آشکارا گردانیدن، آشکار گریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علونه
تصویر علونه
سر نامه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم خفیه
تصویر علوم خفیه
دانش های پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علویه، اپرپکان ابریکان جمع علویه مقابل سفلیات: اسباب پرورش او را از علویات و سفلیات ساخته
فرهنگ لغت هوشیار
زادگان علی علیه السلام باورداران علی علیه السلام جمع علوی در حالت رفعی (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) علویین
فرهنگ لغت هوشیار
زاده علی علیه السلام، باور دار علی علیه السلام شتفتی بالایین ابریک پهرمیک منسوب به علو. مونث علوی. یا جواهر علویه. ستارگان. یا کواکب علویه. سبعه سیاره هفت کوکب
فرهنگ لغت هوشیار
جمع علوی درحالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) علویون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علوم
تصویر علوم
دانش ها
فرهنگ واژه فارسی سره