ابن مالک. نام طایفه ایست ظاهراً منسوب به علقمه بن مالک از قحطانیه ساکن صبر، از شهرهای خولان در صعده. (از معجم قبائل العرب) ابن نضر. وی در پیشروی اهل کوفه بود وقتی که در جنگ بر أحنف بن قیس خشم گرفتند. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 268) ابن سعید بن عاصی بن امیه. وی در فتوحات شام شرکت داشته است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 263) ابن وقاص بن محصن بن کلده بن عبد (یا لیل) بن طریف بن عتواره بن عامر بن مالک بن لبث بن بکر بن عبدمناه بن کنانه. رجوع به علقمۀ لیثی شود
ابن مالک. نام طایفه ایست ظاهراً منسوب به علقمه بن مالک از قحطانیه ساکن صَبَر، از شهرهای خَولان در صَعده. (از معجم قبائل العرب) ابن نضر. وی در پیشروی اهل کوفه بود وقتی که در جنگ بر أحنف بن قیس خشم گرفتند. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 268) ابن سعید بن عاصی بن امیه. وی در فتوحات شام شرکت داشته است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 263) ابن وقاص بن محصن بن کلده بن عبد (یا لیل) بن طریف بن عتواره بن عامر بن مالک بن لبث بن بکر بن عبدمناه بن کنانه. رجوع به علقمۀ لیثی شود
هر چیز تلخ حنظل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شرنگ، کبست، پهنور، خربزۀ ابوجهل، ابوجهل، پژند، کرنج، هندوانۀ ابوجهل، فنگ، پهی، گبست، کبستو، حنظله
هر چیز تلخ حَنظَل، میوه ای گرد و به اندازۀ پرتقال با طعم بسیار تلخ که مصرف دارویی دارد، شَرَنگ، کَبَست، پَهنور، خَربُزِۀ اَبوجَهل، اَبوجَهل، پَژَند، کَرَنج، هِندِوانِۀ اَبوجَهل، فَنگ، پَهی، گَبَست، کَبَستو، حَنظَلِه
اسم النوع است مصدر عقم را، نگار. (ازاقرب الموارد) ، نوعی از رنگ و نگار، ورنگ. (منتهی الارب). گلیم سرخ، و گویند هر لباس سرخ رنگ. (از اقرب الموارد). عقمه. و رجوع به عقمه شود
اسم النوع است مصدر عقم را، نگار. (ازاقرب الموارد) ، نوعی از رنگ و نگار، ورنگ. (منتهی الارب). گلیم سرخ، و گویند هر لباس سرخ رنگ. (از اقرب الموارد). عَقمه. و رجوع به عقمه شود
آلیاژ جیوه با فلزات است. (فرهنگ اصطلاحات علمی). مأخوذ از عربی ’ملغمه’، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر. (از لاروس). ملغمه. و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود. - ملقمه کردن، روشی است برای استخراج طلا و نقره از کانیهای آنها به وسیلۀ جیوه. از قرن شانزدهم تا نوزدهم مهمترین روش استخراج طلا بوده است. روش عمل چنین بوده است: کانی طلا و نقره را پس از آسیا کردن، با جیوه به صورت مخلوط یکنواختی درمی آورند. طلا و نقره با جیوه به صورت ملقمه درمی آید و از ناخالصی جدا می شود. پس از آن به وسیله تقطیر ملقمه در ظرفهای آهنی مخصوص جیوه را از آن جدا می کنند تا طلا و نقره به صورت خالص درآید. (از فرهنگ اصطلاحات علمی)
آلیاژ جیوه با فلزات است. (فرهنگ اصطلاحات علمی). مأخوذ از عربی ’ملغمه’، ترکیبی از جیوه با فلزی دیگر. (از لاروس). ملغمه. و رجوع به ملغمه و ذیل آن شود. - ملقمه کردن، روشی است برای استخراج طلا و نقره از کانیهای آنها به وسیلۀ جیوه. از قرن شانزدهم تا نوزدهم مهمترین روش استخراج طلا بوده است. روش عمل چنین بوده است: کانی طلا و نقره را پس از آسیا کردن، با جیوه به صورت مخلوط یکنواختی درمی آورند. طلا و نقره با جیوه به صورت ملقمه درمی آید و از ناخالصی جدا می شود. پس از آن به وسیله تقطیر ملقمه در ظرفهای آهنی مخصوص جیوه را از آن جدا می کنند تا طلا و نقره به صورت خالص درآید. (از فرهنگ اصطلاحات علمی)
نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث) (منتهی الارب). و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد: دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت، عاقبهالامر آن یکی علامۀ عصر شد وین دگر عزیز مصر گشت. (گلستان سعدی). صاحبدل و نیک سیرت و علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه. سعدی. ، آگاه به انساب مردمان. (اقرب الموارد). عارف به نسب مردم. (منتهی الارب)
نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث) (منتهی الارب). و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد: دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت، عاقبهالامر آن یکی علامۀ عصر شد وین دگر عزیز مصر گشت. (گلستان سعدی). صاحبدل و نیک سیرت و علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه. سعدی. ، آگاه به انساب مردمان. (اقرب الموارد). عارف به نسب مردم. (منتهی الارب)
ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانه الادب ج 5 ص 302، روضات الجنات ص 468، تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 340، هدیه الاحباب ص 45، لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج 1 ص 31، قاموس الاعلام ج 1 ص 616 شود ابن اثیر. مبارک بن ابی کرم جزری. رجوع به ابن اثیر و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 243، کشف الظنون، روضات الجنات ص 685، تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 12، معجم الادباء ج 17 ص 71، قاموس الاعلام ج 1 ص 599 ابن هشام، عبدالله بن یوسف. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 199، کشف الظنون، روضات الجنات ص 455، الدرر الکامنه ج 2ص 308، هدیه الاحباب ص 95، قاموس الاعلام ج 1 ص 679 شود ابن جماعۀ شافعی، محمد بن ابی بکر. رجوع به ابن جماعه و ریحانه الادب ج 5 ص 290، هدیه الاحباب ص 42، روضات الجنات ص 748 شود تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هجری قمری). او راست: الطرق السنیه فی الاّلات الروحانیه. (کشف الظنون) ابن هشام، محمد بن یحیی. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 203، کشف الظنون، روضات الجنات ص 727 شود
ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانه الادب ج 5 ص 302، روضات الجنات ص 468، تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 340، هدیه الاحباب ص 45، لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج 1 ص 31، قاموس الاعلام ج 1 ص 616 شود ابن اثیر. مبارک بن ابی کرم جزری. رجوع به ابن اثیر و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 243، کشف الظنون، روضات الجنات ص 685، تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 12، معجم الادباء ج 17 ص 71، قاموس الاعلام ج 1 ص 599 ابن هشام، عبدالله بن یوسف. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 199، کشف الظنون، روضات الجنات ص 455، الدرر الکامنه ج 2ص 308، هدیه الاحباب ص 95، قاموس الاعلام ج 1 ص 679 شود ابن جماعۀ شافعی، محمد بن ابی بکر. رجوع به ابن جماعه و ریحانه الادب ج 5 ص 290، هدیه الاحباب ص 42، روضات الجنات ص 748 شود تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هجری قمری). او راست: الطرق السنیه فی الاَّلات الروحانیه. (کشف الظنون) ابن هشام، محمد بن یحیی. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 203، کشف الظنون، روضات الجنات ص 727 شود
شمس الدین محمد بن عبدالرحمان بن علی بن ابی بکر. از فقهای شافعی مذهب قاهره به شمار میرفت. جلال سیوطی استاد او بود و خود از مدرسان ازهر مصر بود. تولد او در 897 و وفاتش در 969 هجری قمری اتفاق افتاده. او راست: الکوکب المنیر بشرح الجامع الصغیر، در سه جلد که در سال 968 از تألیف آن فارغ شد. و ملتقی البحرین فی الجمع بین کلام الشیخین. (از الاعلام زرکلی)
شمس الدین محمد بن عبدالرحمان بن علی بن ابی بکر. از فقهای شافعی مذهب قاهره به شمار میرفت. جلال سیوطی استاد او بود و خود از مدرسان ازهر مصر بود. تولد او در 897 و وفاتش در 969 هجری قمری اتفاق افتاده. او راست: الکوکب المنیر بشرح الجامع الصغیر، در سه جلد که در سال 968 از تألیف آن فارغ شد. و ملتقی البحرین فی الجمع بین کلام الشیخین. (از الاعلام زرکلی)
آویزش، دلمه خون بسته، پست خود نما، جغله بچه که هنوز بزرگ نشده آویزش، قطعه ای خون، طور دوم از ادوار نطفه که مانند خون غلیظ شده منجمد گردد خون بسته. یا علقه مصغه. شخص پست و حقیری که می خواهد خود نمایی کند، بچه ای که هنوز رشد نکرده (در مقام توهین گویند)
آویزش، دلمه خون بسته، پست خود نما، جغله بچه که هنوز بزرگ نشده آویزش، قطعه ای خون، طور دوم از ادوار نطفه که مانند خون غلیظ شده منجمد گردد خون بسته. یا علقه مصغه. شخص پست و حقیری که می خواهد خود نمایی کند، بچه ای که هنوز رشد نکرده (در مقام توهین گویند)
مقدار غذایی که یک بار در دهن گذاشته شود لقمه گنده تر از دهان برداشتن: کنایه از تقبل کار و تعهد خارج از توان لقمه را دور سر چرخاندن: کنایه از کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن
مقدار غذایی که یک بار در دهن گذاشته شود لقمه گنده تر از دهان برداشتن: کنایه از تقبل کار و تعهد خارج از توان لقمه را دور سر چرخاندن: کنایه از کار را از راه غلط و پردردسر انجام دادن