رجوع به علائق شود. - علایق روزگار، گرفتاری و بستگی به امور معیشت. (ناظم الاطباء) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
رجوع به علائق شود. - علایق ِ روزگار، گرفتاری و بستگی به امور معیشت. (ناظم الاطباء) : بسبب نوازل محن و عوارض فتن و عوایق ایام و علایق روزگار تیر تمنی ایشان بهدف مراد نمیرسید. (ترجمه تاریخ یمینی)
تمشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، توت سه گل، تلو، توت العلیق، علّیق الجبل، سه گل
تَمِشک، میوه ای ترش مزه شبیه شاتوت یا توت فرنگی و به رنگ سرخ مایل به سیاهی که بوتۀ آن خودرو است و در جاهای گرم و مرطوب در جنگل ها و صحراها می روید در بعضی جاها آن را می کارند و تربیت می کنند و میوۀ بهتر و درشت تری از آن به دست می آورند، دارای ویتامین C، قند، اسیدسیتریک و اسیدمالیک بوده و اشتهاآور و ملین و مدر و ضد اسکوربوت است همچنین ترشح عرق را زیاد می کند و برای تصفیۀ خون نافع است، توتِ سِه گُل، تَلو، توتُ العَلیق، عُلَّیقُ الجَبَل، سِه گُل
عایق ها، چیزهایی که سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق ها، حرارت ها، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا ها مثلاً عایق صوتی، جمع واژۀ عایق
عایق ها، چیزهایی که سر راه کسی یا چیزی واقع می شود، در علم فیزیک ماده ای که برق ها، حرارت ها، صدا و مانند آن از آن عبور نمی کند، نارسانا ها مثلاً عایق صوتی، جمعِ واژۀ عایق
جمع واژۀ علاقه، جمع واژۀ علیقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، (اصطلاح عرفان) اسبابی است که طالبان بدان تعلق کنند و از مراد بازمانند. (فرهنگ مصطلحات عرفا)
جَمعِ واژۀ علاقه، جَمعِ واژۀ علیقه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، (اصطلاح عرفان) اسبابی است که طالبان بدان تعلق کنند و از مراد بازمانند. (فرهنگ مصطلحات عرفا)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 7 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 4 هزار و پانصد گزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل. سکنۀ آن 774 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. دارای راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان اوزومدل بخش ورزقان شهرستان اهر واقع در 7 هزارگزی شمال باختری ورزقان و 4 هزار و پانصد گزی راه ارابه رو تبریز به اهر. ناحیه ایست جلگه و دارای آب و هوای معتدل. سکنۀ آن 774 تن است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصول آن غلات و سیب زمینی است. اهالی به کشاورزی و گله داری اشتغال دارند و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است. دارای راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است. (از معجم البلدان)
حصاری است در بلادبجه در جنوب سرزمین مصر، و در آن معدن طلا وجود دارد. شخص میتواند در آن حفاری کند و اگر چیزی به دست آورد قسمتی را خود برمیدارد و قسمت دیگر ازآن ِ سلطان علاقی خواهد بود، و او از بنی حنیفه باشد. فاصله بین علاقی و عبدان هشت منزل است. (از معجم البلدان)
خلائق. جمع واژۀ خلیقه. (دهار) (ناظم الاطباء). برایا. مخلوقات. مردم. (یادداشت بخط مؤلف) : و پولی (پلی) ساختند و خلایق و چهارپایان بدان می گذشتند. (ترجمه تفسیر طبری). ندانم یک تن از جمع خلایق که در دل تخم مهر تو نکشته. بوالمثل (از صحاح الفرس). درآ ای حجت زیبا سخن گوی که بردی از خلایق در سخن گوی. ناصرخسرو. و خلایقی را تربیت کرد تا چون سولاخ شود آن زنبیل رود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 138). اما خداوند را معلوم نیست کی این مرد طالب ملک است و خلایق تبع خویش کرد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 87). توانگر خلایق آنست که در بند شره و حرص نباشد. (کلیله و دمنه). تا خلایق روی زمین آلوده و مرفه پشت بدیوار امن و فراغ آوردند. (کلیله و دمنه). بشناختم که آدمی، شریفتر خلایق و عزیزتر موجودات است. (کلیله و دمنه). خلایق بندۀ حاجات خویشند. (اسرارالتوحید). النبی النبی آرند خلایق بر زبان. خاقانی. خلایق را چو نیکو خواه گردد به اجماع خلایق شاه گردد. نظامی. خلایق که زر در زمین می نهند بر اوقفل و بند آهنین می نهند. نظامی. در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشتست و تو حوری. سعدی (خواتیم). چو سال بد از وی خلایق نفور. سعدی (بوستان). حسن ظن خلایق در حقم بر کمالست. (گلستان). خزائن تهی کرد و پر کرد جیش چنان کز خلایق بهنگام عیش. سعدی. - امثال: خلایق هرچه لایق، نظیر: به هر کس آنچه لایق بود، دادند
خلائق. جَمعِ واژۀ خلیقه. (دهار) (ناظم الاطباء). برایا. مخلوقات. مردم. (یادداشت بخط مؤلف) : و پولی (پُلی) ساختند و خلایق و چهارپایان بدان می گذشتند. (ترجمه تفسیر طبری). ندانم یک تن از جمع خلایق که در دل تخم مهر تو نکشته. بوالمثل (از صحاح الفرس). درآ ای حجت زیبا سخن گوی که بردی از خلایق در سخن گوی. ناصرخسرو. و خلایقی را تربیت کرد تا چون سولاخ شود آن زنبیل رود. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 138). اما خداوند را معلوم نیست کی این مرد طالب ملک است و خلایق تبع خویش کرد. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 87). توانگر خلایق آنست که در بند شره و حرص نباشد. (کلیله و دمنه). تا خلایق روی زمین آلوده و مرفه پشت بدیوار امن و فراغ آوردند. (کلیله و دمنه). بشناختم که آدمی، شریفتر خلایق و عزیزتر موجودات است. (کلیله و دمنه). خلایق بندۀ حاجات خویشند. (اسرارالتوحید). النبی النبی آرند خلایق بر زبان. خاقانی. خلایق را چو نیکو خواه گردد به اجماع خلایق شاه گردد. نظامی. خلایق که زر در زمین می نهند بر اوقفل و بند آهنین می نهند. نظامی. در باغ رو ای سرو خرامان که خلایق گویند مگر باغ بهشتست و تو حوری. سعدی (خواتیم). چو سال بد از وی خلایق نفور. سعدی (بوستان). حسن ظن خلایق در حقم بر کمالست. (گلستان). خزائن تهی کرد و پر کرد جیش چنان کز خلایق بهنگام عیش. سعدی. - امثال: خلایق هرچه لایق، نظیر: به هر کس آنچه لایق بود، دادند
جمع علاقه، پیوند ها، دلبستگی ها جمع علاقه دلبستگیها ارتباطات، اسبابی که طالبان تعلق بدان کنند و از مراد باز مانند. یا علایق روزگار. گرفتاری ها و بستگی ها بامور معیشت
جمع علاقه، پیوند ها، دلبستگی ها جمع علاقه دلبستگیها ارتباطات، اسبابی که طالبان تعلق بدان کنند و از مراد باز مانند. یا علایق روزگار. گرفتاری ها و بستگی ها بامور معیشت
طبع سرشت نهاد، ذوق در انتخاب اشیا (خانه لباس اثاثه منزل و غیره)، حس تشخیص خوبی و بدی در هنر و حسن انتخاب و احساس برتری و خوبی هنری ذوق، جمع سلایق سلائق
طبع سرشت نهاد، ذوق در انتخاب اشیا (خانه لباس اثاثه منزل و غیره)، حس تشخیص خوبی و بدی در هنر و حسن انتخاب و احساس برتری و خوبی هنری ذوق، جمع سلایق سلائق