سرباری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تارک. قسمت بالای سر یا گردن. (منتهی الارب). أعلی الرأس أو العنق. (اقرب الموارد) ، سر آدمی مادام که بر گردن باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هر چیز که بر بالای بار شتر گذارند یا بیاویزند، مانند مشک و سفره و جز آن. (منتهی الارب) ، افزونی از هر چیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، علاوی ̍، علاوی. - بعلاوه (از: ب + علاوه) ، باضافه. - ، علامت افزون دو عدد بیکدیگر (+)
سرباری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، تارک. قسمت بالای سر یا گردن. (منتهی الارب). أعلی الرأس أو العنق. (اقرب الموارد) ، سر آدمی مادام که بر گردن باشد. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، هر چیز که بر بالای بار شتر گذارند یا بیاویزند، مانند مشک و سفره و جز آن. (منتهی الارب) ، افزونی از هر چیز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، عَلاوی ̍، عَلاوی. - بعلاوه (از: ب + علاوه) ، باضافه. - ، علامت افزون دو عدد بیکدیگر (+)
باضافه. علاوه بر. بعلاوۀ، بدین معنی لازم الاضافه است. باضافۀ. علاوه بر. افزون بر. اضافه بر: دو بعلاوۀ دو مساوی است با چهار و در ریاضی علامت آن چنین است +. و رجوع به علاوه شود
باضافه. علاوه بر. بعلاوۀ، بدین معنی لازم الاضافه است. باضافۀ. علاوه بر. افزون بر. اضافه بر: دو بعلاوۀ دو مساوی است با چهار و در ریاضی علامت آن چنین است +. و رجوع به علاوه شود
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط