جدول جو
جدول جو

معنی علاند - جستجوی لغت در جدول جو

علاند
(عَ نِ)
جمع واژۀ علندی ̍. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاند
تصویر عاند
ستیزنده، ستیزه کار، منحرف، کسی که از راه راست برگشته و منحرف می شود
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
شتر از راه برگردنده و میل کننده ج، عنّد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سرکش و به باطل ستیهنده. ردکننده حق، طعن عاند، نیزه ای که به چپ و راست زده شود. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، عرق عاند، خوی روان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دپارتمان د، نام دپارتمانی متشکل از قسمتی از گاسکنی، دارای دو آرندیسمان و 28 کانتون و 334 کمون و 257186 تن سکنه
نام منطقۀ ریگزار و بالخصوص باطلاقی در جنوب شرقی فرانسه میان اقیانوس اطلس و گارن و تپه های آرمانیاک و آدور
لغت نامه دهخدا
(خَ)
با هم آشکاراو هویدا نمودن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). معالنه. (منتهی الارب) ، اظهار ساختن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اظهار کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
نخل بندی که از موم نخلها سازد. (حاشیۀ دیوان خاقانی چ عبدالرسولی، از شرح خاقانی) :
بلی نخل خرمای مریم بخندد
بر آن نخل مومین که علان نماید.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا)
مرد نادان. (ناظم الاطباء) (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَلْ لا نَ)
قلعه ای است نزدیک صنعاء یمن. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
وادیی است واقع در میان مکه و مدینه به مسافت یک میل، پیش از سقیا که عایذ هم گویند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
وجره، روزی از روزهای عرب است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
لند، آلت تناسل باشد به زبان هندی، (اوبهی)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
ولایتی است که در جنوب غربی هلند و بر کنار دریای شمال واقع است و از چند جزیره که در مصب رودهای اسکو و موز قرار دارند، تشکیل یافته است و 274200 تن سکنه دارد. مرکز آن میدل بورگ است. (ازلاروس)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
یکی از خاورشناسان است که در سال 1676 میلادی در قصبۀ ’ریپ’ تولد و در سال 1818 میلادی وفات یافته است. در دارالفنون ’هاردرویگ’ مدتی به تعلیم فلسفه و پس از آن به تدریس زبانهای شرقی پرداخت. از آثار وی کتابی است در تاریخ سرزمین فلسطین، و به علاوه بعضی از کتب عربی را به زبان لاتین ترجمه کرده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(عَ کِ)
جمع واژۀ علکد. شتران قوی. (ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُکِ)
ستبر. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، شیر دفزک شده. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
شهر یا قلعه ای است در نواحی ذمار در یمن. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ نی ی)
مرد مشهور کار. (آنندراج) : رجل علانی، أی ظاهر أمره. ج، علانیون. (اقرب الموارد). رجل علانیه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ نی ی)
منسوب به علان. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از علان
تصویر علان
آشکارا کردن نادان احمق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاند
تصویر عاند
کجرو، ستیزه کار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علان
تصویر علان
((عَ لّ))
نادان، احمق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاند
تصویر عاند
((نِ))
ستیز کننده، کسی که از راه راست برگردد و منحرف شود، جمع عواند
فرهنگ فارسی معین