دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 46 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 6 هزارگزی باختر جادۀ شوسۀ مشهد به زاهدان. آب و هوای آن معتدل و دارای 518 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و بنشن و زعفران. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
دهی است از دهستان بالارخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه واقع در 46 هزارگزی شمال خاوری کدکن و 6 هزارگزی باختر جادۀ شوسۀ مشهد به زاهدان. آب و هوای آن معتدل و دارای 518 تن سکنه است. آب آن از قنات تأمین میشود. محصولات آن غلات و بنشن و زعفران. شغل اهالی زراعت و گله داری و کرباس بافی است. راه آن مالرو میباشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
بند کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن که بدان آنها را شخص بر خود می آویزد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر چیز که بدان چیزی را آویزند. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، آنچه از میوه به درختان آویزان باشد. (اقرب الموارد). ج، علائق، علاقی ̍، دنباله. - علاقۀ دستار، طرۀ آن. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). شمله. (برهان)
بند کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن که بدان آنها را شخص بر خود می آویزد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) ، هر چیز که بدان چیزی را آویزند. (منتهی الارب) (ذیل اقرب الموارد) ، آنچه از میوه به درختان آویزان باشد. (اقرب الموارد). ج، علائق، عُلاقی ̍، دنباله. - علاقۀ دستار، طرۀ آن. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). شمله. (برهان)
ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانه الادب ج 5 ص 302، روضات الجنات ص 468، تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 340، هدیه الاحباب ص 45، لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج 1 ص 31، قاموس الاعلام ج 1 ص 616 شود ابن اثیر. مبارک بن ابی کرم جزری. رجوع به ابن اثیر و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 243، کشف الظنون، روضات الجنات ص 685، تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 12، معجم الادباء ج 17 ص 71، قاموس الاعلام ج 1 ص 599 ابن هشام، عبدالله بن یوسف. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 199، کشف الظنون، روضات الجنات ص 455، الدرر الکامنه ج 2ص 308، هدیه الاحباب ص 95، قاموس الاعلام ج 1 ص 679 شود ابن جماعۀ شافعی، محمد بن ابی بکر. رجوع به ابن جماعه و ریحانه الادب ج 5 ص 290، هدیه الاحباب ص 42، روضات الجنات ص 748 شود تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هجری قمری). او راست: الطرق السنیه فی الاّلات الروحانیه. (کشف الظنون) ابن هشام، محمد بن یحیی. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 203، کشف الظنون، روضات الجنات ص 727 شود
ابن حاجب عثمان بن عمر. رجوع به ابن حاجب و ریحانه الادب ج 5 ص 302، روضات الجنات ص 468، تاریخ ابن خلکان ج 1 ص 340، هدیه الاحباب ص 45، لغات تاریخیه و جغرافیه احمد رفعت ج 1 ص 31، قاموس الاعلام ج 1 ص 616 شود ابن اثیر. مبارک بن ابی کرم جزری. رجوع به ابن اثیر و مآخذ ذیل شود: ریحانه الادب ج 5 ص 243، کشف الظنون، روضات الجنات ص 685، تاریخ ابن خلکان ج 2 ص 12، معجم الادباء ج 17 ص 71، قاموس الاعلام ج 1 ص 599 ابن هشام، عبدالله بن یوسف. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 199، کشف الظنون، روضات الجنات ص 455، الدرر الکامنه ج 2ص 308، هدیه الاحباب ص 95، قاموس الاعلام ج 1 ص 679 شود ابن جماعۀ شافعی، محمد بن ابی بکر. رجوع به ابن جماعه و ریحانه الادب ج 5 ص 290، هدیه الاحباب ص 42، روضات الجنات ص 748 شود تقی الدین راصد محمد (متوفی در سال 993 هجری قمری). او راست: الطرق السنیه فی الاَّلات الروحانیه. (کشف الظنون) ابن هشام، محمد بن یحیی. رجوع به ابن هشام و ریحانه الادب ج 6 ص 203، کشف الظنون، روضات الجنات ص 727 شود
نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث) (منتهی الارب). و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد: دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت، عاقبهالامر آن یکی علامۀ عصر شد وین دگر عزیز مصر گشت. (گلستان سعدی). صاحبدل و نیک سیرت و علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه. سعدی. ، آگاه به انساب مردمان. (اقرب الموارد). عارف به نسب مردم. (منتهی الارب)
نیک دانا و بسیار دانا. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (غیاث) (منتهی الارب). و تاء آن برای مبالغه است و مذکر و مؤنث در آن یکسان می باشد: دو امیرزاده در مصر بودند، یکی علم آموخت و آن دگر مال اندوخت، عاقبهالامر آن یکی علامۀ عصر شد وین دگر عزیز مصر گشت. (گلستان سعدی). صاحبدل و نیک سیرت و علامه گو کفش دریده باش و خلقان جامه. سعدی. ، آگاه به انساب مردمان. (اقرب الموارد). عارف به نسب مردم. (منتهی الارب)
ابن مالک. نام طایفه ایست ظاهراً منسوب به علقمه بن مالک از قحطانیه ساکن صبر، از شهرهای خولان در صعده. (از معجم قبائل العرب) ابن نضر. وی در پیشروی اهل کوفه بود وقتی که در جنگ بر أحنف بن قیس خشم گرفتند. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 268) ابن سعید بن عاصی بن امیه. وی در فتوحات شام شرکت داشته است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 263) ابن وقاص بن محصن بن کلده بن عبد (یا لیل) بن طریف بن عتواره بن عامر بن مالک بن لبث بن بکر بن عبدمناه بن کنانه. رجوع به علقمۀ لیثی شود
ابن مالک. نام طایفه ایست ظاهراً منسوب به علقمه بن مالک از قحطانیه ساکن صَبَر، از شهرهای خَولان در صَعده. (از معجم قبائل العرب) ابن نضر. وی در پیشروی اهل کوفه بود وقتی که در جنگ بر أحنف بن قیس خشم گرفتند. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 268) ابن سعید بن عاصی بن امیه. وی در فتوحات شام شرکت داشته است. (از الاصابه ج 4 قسم اول ص 263) ابن وقاص بن محصن بن کلده بن عبد (یا لیل) بن طریف بن عتواره بن عامر بن مالک بن لبث بن بکر بن عبدمناه بن کنانه. رجوع به علقمۀ لیثی شود
پاژنامه و لقب. ج، علاقی ̍. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کسی که وقتی به چیزی چنگ زند، دست از آن نکشد. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آنچه از شکار که ریسمان به پای او بندند. ما علّق الحبل برجل الصید. (از اقرب الموارد)
پاژنامه و لقب. ج، عَلاقی ̍. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، کسی که وقتی به چیزی چنگ زند، دست از آن نکشد. (اقرب الموارد) (آنندراج) ، آنچه از شکار که ریسمان به پای او بندند. ما علّق الحبل برجل الصید. (از اقرب الموارد)
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط
دمبرگ، منگله، بند بند کمان بند شمشیر، کجه کجک کناره کناره (قناره تازی گشته کناره)، میوه آویزان یکدلی یکرنگی، بستگی پیوند، خویشاوندی، دشمنی، دوستی از واژگان دو پهلو، از آنی (تملک)، مرگ، خورش روز گذار، راه، چرخ چاه، دول بزرگ (دول دلو) بدل دوست داشتن کسی را دوست داشتن، دوستی، بستگی ارتباط، جمع علایق (علائق) علاقجات (غلط) یا علاقه قرابت. ارتباط خویشاوندی. یا علاقه محبت. دوستی قلبی. یا قطع علاقه. ترک دوستی دل کندن، بند و کمان و تازیانه و شمشیر و جز آن، هر چیز که بدان چیزی را آویزند، آن چه از میوه به درختان آویزند باشد، جمع علایق (علائق) علاقی، دنباله. یا علاقه دستار. طره آن شمله. به دل دوست داشتن، بستگی و ارتباط