معنی علاقمندی - جستجوی لغت در جدول جو
علاقمندی
دلبستگی
ادامه...
دلبستگی
تصویر علاقمندی
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
علاقمند
(عَ قَ / قِ مَ)
رجوع به علاقه مند شود
ادامه...
رجوع به علاقه مند شود
لغت نامه دهخدا
عیالمندی
(مَ)
عیالمند بودن. صاحب اهل و عیال بودن. عیالواری. عیالباری. عائله داری
ادامه...
عیالمند بودن. صاحب اهل و عیال بودن. عیالواری. عیالباری. عائله داری
لغت نامه دهخدا
علاقبند
(بُ تَ)
رجوع به علاقه بند شود
ادامه...
رجوع به علاقه بند شود
لغت نامه دهخدا
علاقمند
کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
ادامه...
کسی که تعلق خاطر دارد علاقه مند، مرتبط، منسوب، کسی که مسوء ول مالیات محلی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر عیالمندی
عیالمندی
یالمندی، دارای عیال بودن
ادامه...
یالمندی، دارای عیال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
علاقبند
آن که ابریشم بافد کسی که رشته و جز آن از ابریشم سازد، سازنده نوار و قیطان
ادامه...
آن که ابریشم بافد کسی که رشته و جز آن از ابریشم سازد، سازنده نوار و قیطان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر علاقمند
علاقمند
دلبسته، دوستدار
ادامه...
دلبسته، دوستدار
فرهنگ واژه فارسی سره
علاقه مندی
اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری
متضاد: بی علاقگی
ادامه...
اشتیاق، تمایل، رغبت، هواداری
متضاد: بی علاقگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد