جدول جو
جدول جو

معنی عقلی - جستجوی لغت در جدول جو

عقلی
مبتنی بر عقل، ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت می گیرد
تصویری از عقلی
تصویر عقلی
فرهنگ فارسی عمید
عقلی
(عَ)
منسوب به عقل. هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا مادۀ آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از مادۀ آن چیز ادراک شده یا نشده باشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون). مقابل حسی. و رجوع به عقل شود:
نظر تیره در این راه نداند سر خویش
ورچه رهبر بسوی عالم عقلی نظر است.
ناصرخسرو.
بحث عقلی گر در و مرجان بود
آن دگر باشد که بحث جان بود.
مولوی.
- دلیل و حجت عقلی، برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد، در مقابل دلیل نقلی. (از فرهنگ فارسی معین) :
ظاهری راحجت از ظاهر برم
پیش عاقل حجت عقلی برم.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
عقلی
خردیک خردی منسوب به عقل. یا دلیل عقلی. برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد مقابل دلیل نقلی
فرهنگ لغت هوشیار
عقلی
عقلانی
متضاد: نقلی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقیل
تصویر عقیل
(پسرانه)
خردمند، بزرگوار، عاقل، گرامی، نام برادر علی (ع)، پسر موسی کاظم (ع)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عقلا
تصویر عقلا
عاقل ها، داناها، هوشیارها، زیرک ها، خردمندها، در فقه دهنده های دیه مقتول، جمع واژۀ عاقل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عالی
تصویر عالی
بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم،
دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی،
بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقله
تصویر عقله
بند، بندی که بر دست یا پا ببندند، از اشکال رمل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
عقبا، جهان، دیگر آخرت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عسلی
تصویر عسلی
ویژگی آنچه به رنگ عسل یا شبیه عسل است، پارچۀ زرد رنگی که در قدیم یهودیان برای امتیاز از مسلمانان بر شانۀ لباس خود می دوختند، زردپاره، پاره زرد، جهودانه، میز کوچک چهارپایه که معمولاً کنار یا جلو مبل می گذارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از معقلی
تصویر معقلی
در خوشنویسی، نوعی خط که عرب های عصر جاهلیت می نوشتند
فرهنگ فارسی عمید
(عَ لی یَ)
مؤنث عقلی. منسوب به عقل. رجوع به عقل و عقلی شود، علوم عقلیه. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(مَ قِ)
قسمی ازخطوط عربی. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). نام خطی است که عربهای جاهلیت داشتند که تمام حروفش مسطح بوده و یکی از اقسام آن طوری بود که از سفیدی وسط و اطراف آن هم حروف تشکیل می شد. (فرهنگ نظام) :
نوشته برزه مفتون معقلی خطی است
به جیب دلق که در این لباس شاهی کن.
نظام قاری (دیوان ص 100)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجلی
تصویر عجلی
شتابان: زن
فرهنگ لغت هوشیار
گزکی تو دل برو با مزه زبانی گیوری منسوب به نقل. یا حجت (دلیل) نقلی. دلیلی که از آیات قران و احادیث و اخبار آورند مقابل حجت (دلیل) عقلی. یا علوم (معارف) نقلی. دانشهای مربوط به احادیث و اخبار و روایات مقابل علوم عقلی: در حل مشکلات معارف نقلی و کشف معضلات مطالب عقلی بر امثال و اضراب مزیت تقدم یافته. منسوب به نقل، کوچک و جالب و ظریف: یک خانه نقلی و قشنگ دارد
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به مقله، منسوب به ابن مقله، نوعی قلم تحریر منسوب به ابو الحسن علی بن هلال مشهور به ابن مقله: (و بزمین عراق دوانزده قلم است هر یکی را قد و اندام و تراشی دیگر و هر یکی را ببزرگی از خطاطان باز خوانند یکی مقلی به ابن مقله باز خوانند) (نوروز نامه. 49)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقری
تصویر عقری
عقار بنگرید به عقار
فرهنگ لغت هوشیار
مردمان عاقل و خردمند و هوشیار، جمع عاقل، خرد مندان جمع عاقل خردمندان هوشمندان، جمع عاقل خردمندان هوشمندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقله
تصویر عقله
ستور بند، نهال نهاله (قلمه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقمی
تصویر عقمی
بلند تبار: مرد، پوشیده پیچیده چون سخن پوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقیل
تصویر عقیل
مرد زیرک و بسیار دانا، بزرگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عملی
تصویر عملی
آنچه که بمرحله عمل در میاید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقبی
تصویر عقبی
سزای کردار، آخرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسلی
تصویر عسلی
شبیه به عسل، به رنگ عسل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدلی
تصویر عدلی
منسوب به عدل، پیرو مذهب عدلیه معتزلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالی
تصویر عالی
رفیع و بزرگوار و بلند
فرهنگ لغت هوشیار
مونث عقلی خردیک مونث عقلی علوم عقلیه. همبستگی خردیک زبانرد فرزانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صقلی
تصویر صقلی
منسوب به صقلیه از مردم صقلیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
دشمنی نمودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلی
تصویر اقلی
ترکی پسر بچه پسرک ریتک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چقلی
تصویر چقلی
عمل چغل. سعایت تضریب سخن چینی نمامی، غیبت، شکایت از عمل کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بقلی
تصویر بقلی
منسوب به بقل فروشنده بقل، گروهی بدین نام شهرت دارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تقلی
تصویر تقلی
((تُ))
گوسفند شش ماهه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عالی
تصویر عالی
بالنده، برجسته، والا، بلند پایه
فرهنگ واژه فارسی سره
عقلانیّت
دیکشنری اردو به فارسی