جدول جو
جدول جو

معنی عقلمندی - جستجوی لغت در جدول جو

عقلمندی
(عَ مَ)
خردمندی. (از آنندراج). و رجوع به عقلمند شود
لغت نامه دهخدا
عقلمندی
زرنگی، خرد
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
مربوط به عقل، عاقلانه، خردمندانه
فرهنگ فارسی عمید
(عُ لَ دا)
سطبر از هر چیزی. علندی (ع ل دا / ع ل دا) . (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به عل-ندی ̍ شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَدا)
سطبر از هر چیزی. (منتهی الارب). غلیظ از هر چیزی. و یا شتر و اسب ستبر و طویل و سخت. (از اقرب الموارد). علندی (ع ل دا / ع ل دا) ،
{{اسم}} درختی است خاردار. (منتهی الارب). نوعی ازغضاه که دارای خار است. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت رمل که آن را خار است. (از اقرب الموارد). علنداه،یکی علندی. ج، علاند، علادی ̍. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُلُ دا)
ستبر از هر چیزی. (ناظم الاطباء) ، شتر قوی آکنده گوشت. علادی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
منسوب به عقل. عقلی:
شخص انسان را ز حق یک نور عقلانی عطاست
روح ده دانست که اعضا برنتابد بیش از این.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(عِزْ زَ مَ)
حالت و کیفیت عزتمند. (فرهنگ فارسی معین). ارجمندی. بزرگواری. رجوع به عزتمند شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
عیالمند بودن. صاحب اهل و عیال بودن. عیالواری. عیالباری. عائله داری
لغت نامه دهخدا
(چَ قَ وَ)
نام یکی از بخش های شهرستان خرم آباد که در شمال خاوری شهرستان واقع و حدود آن به شرح زیر است: از باختر به کوه ریمله بخش حومه، از خاور به بخش سیلاخور شهرستان بروجرد، از شمال به کوه گرین بخش سیلاخور و از جنوب به کوه بلومان و بخش زاغه. موقعیت طبیعی این بخش کوهستانی و سردسیر است. آبش از رود خانه هرو و نهرها و چشمه ها میباشد. محصولش غلات، حبوبات، صیفی و لبنیات و راههای بخش در مواقع خشکی اتومبیل رواند. مرکز بخش در 42 هزارگزی شمال خاوری شهر خرم آباد و کنار راه شوسۀ واقع است و این بخش از 4 دهستان که شامل 109 آبادی است بشرح زیر تشکیل شده است:
دهستان بابلی با 29 آبادی و 4926 تن سکنه.
دهستان مال اسد با 30 آبادی و 5060 تن سکنه.
دهستان ورکو با 12 آبادی و 1428 تن سکنه.
دهستان آب سرده با 38 آبادی و 6090 تن سکنه.
ساکنین این بخش از تیره های مختلف بیرالوند میباشند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
در تداول خانگی، صاحب عقل. (یادداشت مرحوم دهخدا). خردمند و هوشمند و دانا و عاقل. (ناظم الاطباء) : بچه وقتی عقلمند شد باید او را به مکتب فرستاد. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
جایگاهی است، و در شعر ذیل از راعی آمده است:
تحملن حتی قلت لسن بوارحا
بذات العلندی حیث نام المفاخر.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عیالمندی
تصویر عیالمندی
یالمندی، دارای عیال بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزتمندی
تصویر عزتمندی
حالت و کیفیت عزتمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علندی
تصویر علندی
ستبر، خار دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
عقلائی در فارسی: هو زندیک بخردانه منسوب به عقل: قوه عقلانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقلانی
تصویر عقلانی
((عَ))
منسوب و مربوط به عقل
فرهنگ فارسی معین
عقلایی، عقلی
متضاد: غیرمنطقی، حسی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
عقلانیّت، خرد
دیکشنری اردو به فارسی
به طور عاقلانه، عاقلانه
دیکشنری اردو به فارسی