زبانی از شاخۀ زبان های سامی که در شبه جزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات و چند کشور دیگر رایج است، مربوط به قوم عرب مثلاً رقص عربی
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که در شبه جزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات و چند کشور دیگر رایج است، مربوط به قوم عرب مثلاً رقص عربی
عقربه در پزشکی زخم و ورم دردناکی که در سر انگشت پیدا می شود، التهاب حاد و چرکی ناخن که گاه به اطراف سرایت می کند و باعث افتادن ناخن می شود، کژدمک، کژدمه
عقربه در پزشکی زخم و ورم دردناکی که در سر انگشت پیدا می شود، التهاب حاد و چرکی ناخن که گاه به اطراف سرایت می کند و باعث افتادن ناخن می شود، کژدمک، کژدمه
مفرد واژۀ عقارب، در علم زیست شناسی جانوری بندپا با چنگال های قوی و نیشی سمّی در انتهای دم، کژدم، در علم نجوم هشتمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هشتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آبان، کژدم
مفردِ واژۀ عقارب، در علم زیست شناسی جانوری بندپا با چنگال های قوی و نیشی سمّی در انتهای دُم، کژدم، در علم نجوم هشتمین صورت فلکی منطقه البروج که در نیمکرۀ جنوبی قرار دارد، هشتمین برج از برج های دوازده گانه، برابر با آبان، کژدم
زن حایض. (از منتهی الارب) ، المراه عقری حلقی،یعنی خداوند جسم او را مجروح کند و در گلوی وی درد ایجاد کند، و یا اینکه با بدی خویش قوم خود را زخم میرساند و در گلوی آنها درد ایجاد می کند. آن را مصدر ’عقر’ و ’حلق’ دانسته اند لذا صحیح آن را منّون ضبط کرده اند، و برخی آن را صفت دانسته اند و الف آن را برای تأنیث چون سکری. و نیز رفع آن جایز است بنا بر خبریت برای مبتدای محذوف (هی عقری حلقی) و نصب آن نیزجایز است بنابر مصدریت، جمع واژۀ عقیر. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقیر شود
زن حایض. (از منتهی الارب) ، المراه عقری حلقی،یعنی خداوند جسم او را مجروح کند و در گلوی وی درد ایجاد کند، و یا اینکه با بدی خویش قوم خود را زخم میرساند و در گلوی آنها درد ایجاد می کند. آن را مصدر ’عقر’ و ’حلق’ دانسته اند لذا صحیح آن را منّون ضبط کرده اند، و برخی آن را صفت دانسته اند و الف آن را برای تأنیث چون سَکری. و نیز رفع آن جایز است بنا بر خبریت برای مبتدای محذوف (هی عقری حلقی) و نصب آن نیزجایز است بنابر مصدریت، جَمعِ واژۀ عَقیر. (ازمنتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عقیر شود
منسوب به عقر که گویا قریه ای است از قرای رمله. ابوجعفر محمد بن احمد بن ابراهیم عقری رملی بدین نسبت شهرت دارد. او محدث بود، و پس از سال 310 ه. ق. درقید حیات بوده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عقر که گویا قریه ای است از قرای رمله. ابوجعفر محمد بن احمد بن ابراهیم عقری رملی بدین نسبت شهرت دارد. او محدث بود، و پس از سال 310 هَ. ق. درقید حیات بوده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
نام آبی است نزدیک تباله. مزاحم عقیلی گوید: فما ام ّ احوی الحدتین خلالها بقربی ملاحی من المرد ناطف. (از معجم البلدان). آبی است نزدیک تباله. (از منتهی الارب)
نام آبی است نزدیک تباله. مزاحم عقیلی گوید: فما اُم ُّ اَحوی الحدتین خلالها بقربی ملاحی من المرد ناطف. (از معجم البلدان). آبی است نزدیک تباله. (از منتهی الارب)
منسوب به عقر که آن قریه ای است بر راه بغداد به دسکره. ابوالدر لؤلؤبن ابی الکرم بن لؤلؤبن فارس عقری بدین نسبت شهرت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عقر که آن قریه ای است بر راه بغداد به دسکره. ابوالدر لؤلؤبن ابی الکرم بن لؤلؤبن فارس عقری بدین نسبت شهرت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عقابه، و از آنان اواب بن عبدالله بن محمد حضرمی عقابی شهرت دارد که محدث بود و از ابن بکیر و ابن عفیر روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
منسوب به عقابه، و از آنان اواب بن عبدالله بن محمد حضرمی عقابی شهرت دارد که محدث بود و از ابن بکیر و ابن عفیر روایت کرده است. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
عقاب بودن. عقاب شدن. کنایه از بلندپروازی. شعر ذیل از نظامی در وصف معراج رسول اکرم است و گویای اینکه رسول اکرم چون به قصد پرواز به اوج افلاک بر براق نشست، براق تیزپر از جای جهید: چون درآورد در عقابی پای کبک علوی خرام جست ز جای. نظامی
عقاب بودن. عقاب شدن. کنایه از بلندپروازی. شعر ذیل از نظامی در وصف معراج رسول اکرم است و گویای اینکه رسول اکرم چون به قصد پرواز به اوج افلاک بر براق نشست، براق تیزپر از جای جهید: چون درآورد در عقابی پای کبک علوی خرام جست ز جای. نظامی
عقربه. عقربۀ ساعت. هر یک از میله های فلزی باریک گردان متصل به چرخها و دستگاههای ساعت که گردش آنها در روی صفحۀ ساعت نشان دهنده ثانیه و دقیقه و ساعت باشد. هر یک از دو میلۀ باریک بر صفحۀ ساعت که یکی دقیقه و دیگری ساعت را نشان می دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا). هر یک از میله های باریک فلزی که روی صفحۀ ساعت نصب میشودو بدانها ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها را می شمارند، و در معنی عربی ’عقرب الساعه’ به کار رود. (فرهنگ فارسی معین). عقربک. عقرب. رجوع به عقرب و عقربک شود. - عقربۀ ثانیه شمار، عقربه ای که ثانیه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - عقربۀ دقیقه شمار، عقربه ای که دقیقه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - عقربۀ ساعت شمار، عقربه ای که ساعتها را نشان میدهد. (فرهنگ فارسی معین)
عقربه. عقربۀ ساعت. هر یک از میله های فلزی باریک گردان متصل به چرخها و دستگاههای ساعت که گردش آنها در روی صفحۀ ساعت نشان دهنده ثانیه و دقیقه و ساعت باشد. هر یک از دو میلۀ باریک بر صفحۀ ساعت که یکی دقیقه و دیگری ساعت را نشان می دهد. (یادداشت مرحوم دهخدا). هر یک از میله های باریک فلزی که روی صفحۀ ساعت نصب میشودو بدانها ساعتها و دقیقه ها و ثانیه ها را می شمارند، و در معنی عربی ’عقرب الساعه’ به کار رود. (فرهنگ فارسی معین). عقربک. عقرب. رجوع به عقرب و عقربک شود. - عقربۀ ثانیه شمار، عقربه ای که ثانیه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - عقربۀ دقیقه شمار، عقربه ای که دقیقه ها را نشان می دهد. (فرهنگ فارسی معین). - عقربۀ ساعت شمار، عقربه ای که ساعتها را نشان میدهد. (فرهنگ فارسی معین)
مصغر عقرب. عقرب خرد. و رجوع به عقرب شود، قرحۀ سخت دردناک که در گوشۀ ناخن پدید آید. مرضی در گوشۀ ناخن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرمیک. (مهذب الاسماء). کژدمه. کژدمک. گوشه. داحوس. داحس. ناخن پال. ناخن خواره. درد ناخن. خوی درد. نوعی زخم چرکی و عفونی است که دارای ریشه ای سخت و دردناک می باشد. این زخم در سر انگشتان ایجاد میشود و ظاهراً باید ریشه آن رابه وسیلۀ عمل جراحی بیرون آورد. پیروان مذهب شیعه معتقدند هر کس در روز عید غدیرخم خیاطی کند شست یا انگشت دیگرش عقربک خواهد شد. (فرهنگ لغات عامیانه). - عقربک شدن، و عقربک درآوردن، مبتلی شدن به عقربک. (فرهنگ لغات عامیانه). ، هر یک از سوزن گونه ها که بر سطح صفحۀ ساعت است و از حرکت آن، ساعات و دقایق پیدا میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه. عقرب. و رجوع به عقربه و عقرب شود
مصغر عقرب. عقرب خرد. و رجوع به عقرب شود، قرحۀ سخت دردناک که در گوشۀ ناخن پدید آید. مرضی در گوشۀ ناخن. (یادداشت مرحوم دهخدا). کرمیک. (مهذب الاسماء). کژدمه. کژدمک. گوشه. داحوس. داحس. ناخن پال. ناخن خواره. درد ناخن. خوی درد. نوعی زخم چرکی و عفونی است که دارای ریشه ای سخت و دردناک می باشد. این زخم در سر انگشتان ایجاد میشود و ظاهراً باید ریشه آن رابه وسیلۀ عمل جراحی بیرون آورد. پیروان مذهب شیعه معتقدند هر کس در روز عید غدیرخم خیاطی کند شست یا انگشت دیگرش عقربک خواهد شد. (فرهنگ لغات عامیانه). - عقربک شدن، و عقربک درآوردن، مبتلی شدن به عقربک. (فرهنگ لغات عامیانه). ، هر یک از سوزن گونه ها که بر سطح صفحۀ ساعت است و از حرکت آن، ساعات و دقایق پیدا میشود. (یادداشت مرحوم دهخدا). عقربه. عقرب. و رجوع به عقربه و عقرب شود
کژدم، جمع عقارب، نام صورتی فلکی در نیم کره جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد
کژدم، جمع عقارب، نام صورتی فلکی در نیم کره جنوبی آسمان و نام هشتمین برج از بروج دوازده گانه که خورشید در حرکت ظاهری خود، آبان ماه در این برج قرار می گیرد