جدول جو
جدول جو

معنی عفقل - جستجوی لغت در جدول جو

عفقل(عَ قَ)
مرد کلان روی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عاقل
تصویر عاقل
مفرد واژۀ عقلا، دانا، هوشیار، زیرک، خردمند، در فقه دهندۀ دیۀ مقتول
فرهنگ فارسی عمید
(قِ)
خردمند. دانا. هوشیار و زیرک. (ناظم الاطباء). ج، عقلاء و عقّال و عاقلون. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (اقرب الموارد). مقابل دیوانه:
حکیمان زمانه راست گفتند
که جاهل گردد اندر عشق عاقل.
منوچهری.
عاقل کامل تأمل در این حکایت کند. (کلیله و دمنه). و بدین مقامات و مقدمات هرگاه که حوادث بر عاقل محیط شود باید که در پناه صواب رود. (کلیله و دمنه).
دو عاقل را نباشد کین و پیکار
نه داناخود ستیزد با سبکبار.
سعدی (گلستان).
از این به نصیحت نگوید کست
اگر عاقلی یک اشارت بست.
سعدی (بوستان).
، آهو و آهوئی که بر کوه بلند رود. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دهنده دیۀ کشته شده. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عصبۀ مرد که وارث او شوند مانند پدر و جد تا هر طبقه که بالا رود و فرزند فرزندتا هر طبقه که پائین رود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَوْءْ)
خود را در زحمت افکندن، مزاحمت فراهم کردن. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
رودۀ سوسمار. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
دهی است از دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه واقع در 35هزارگزی جنوب باختری میانه و 35هزارگزی راه شوسۀ تبریز و میانه و 20هزارگزی راه آهن میانه - مراغه. این ده کوهستانی و هوای آن معتدل است و 129 تن سکنه دارد. اراضی آن از چشمه مشروب میشود. محصول آن غلات و برنج و شغل اهالی زراعت و گله داری است و راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
وادیی است که امره در بالای آن و رمه در پائین آن است و پر از طلح بود. (معجم البلدان)
نصر گوید ریگی است بین مکه و مدینه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
یکی عساقیل. (منتهی الارب). واحد عساقل. (از اقرب الموارد). نوعی از سماروغ بزرگ. (آنندراج). نوعی از کماه است. (فهرست مخزن الادویه). عسقول. رجوع به عساقل و عساقیل و عسقول شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، دانا، هوشیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفکل
تصویر عفکل
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
((ق))
خردمند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
خردمند، زیرک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
حكيمٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
Sane
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
sain
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
вменяемый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
mwenye akili timamu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
عاقل
دیکشنری اردو به فارسی
سلامت عقل، ذهن
دیکشنری عربی به فارسی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
عاقل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
বিবেকবান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
มีสติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
正気の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
aklı başında
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
vernünftig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
理智的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
שפוי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
제정신인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
समझदार
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
gezond van geest
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
sano di mente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
cuerdo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
sensato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
zdrowy na umyśle
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
здоровий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عاقل
تصویر عاقل
waras
دیکشنری فارسی به اندونزیایی