خاک، و روی خاک. (منتهی الارب). رویه و سطح زمین: ماعلی عفرالارض مثله و خاک را نیز گویند. (از اقرب الموارد). ج، أعفار، اول آب که کشت را دهند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تیرها که مخاطالشیطان نامند آنرا. (منتهی الارب). ’سهام’ و تار عنکبوت که آن رامخاطالشیطان نامند. (از اقرب الموارد) ، سختگی و اشکال: کلام لاعفر فیه، سخنی که عویص و اشکال در آن نباشد. (از منتهی الارب). عفر. (اقرب الموارد). و رجوع به عفر شود
خاک، و روی خاک. (منتهی الارب). رویه و سطح زمین: ماعلی عفرالارض مثله و خاک را نیز گویند. (از اقرب الموارد). ج، أعفار، اول آب که کشت را دهند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، تیرها که مخاطالشیطان نامند آنرا. (منتهی الارب). ’سهام’ و تار عنکبوت که آن رامخاطالشیطان نامند. (از اقرب الموارد) ، سختگی و اشکال: کلام لاعفر فیه، سخنی که عویص و اشکال در آن نباشد. (از منتهی الارب). عَفر. (اقرب الموارد). و رجوع به عَفر شود
در خاک مالیدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در خاک غلطانیدن و خاک آلوده کردن، زیر خاک دفن نمودن و پنهان کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بر زمین زدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشت را برای بار اول آب دادن، گویند عفرالزرع. (از اقرب الموارد) ، آسوده شدن از لقاح نخل. (از اقرب الموارد). گشن دادن خرما. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
در خاک مالیدن. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). در خاک غلطانیدن و خاک آلوده کردن، زیر خاک دفن نمودن و پنهان کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، بر زمین زدن چیزی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کشت را برای بار اول آب دادن، گویند عفرالزرع. (از اقرب الموارد) ، آسوده شدن از لقاح نخل. (از اقرب الموارد). گشن دادن خرما. (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی)
سپید سرخی مایل گردیدن آهو، یاسرخ پشت و سپیدشکم گشتن آن. (از منتهی الارب). ’أعفر’شدن آهو، و گویند رنگ او شبیه رنگ ’عفر’ و خاک شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به أعفر و عفر شود
سپید سرخی مایل گردیدن آهو، یاسرخ پشت و سپیدشکم گشتن آن. (از منتهی الارب). ’أعفر’شدن آهو، و گویند رنگ او شبیه رنگ ’عفر’ و خاک شدن. (از اقرب الموارد). و رجوع به أعفر و عَفَر شود
خاک. (منتهی الارب). تراب. (فهرست مخزن الادویه). روی خاک. ظاهر و روی خاک. (از اقرب الموارد) ، دشواری و سختی: کلام لاعفر فیه، سخنی که پیچیدگی و دشواری در آن نباشد. (از اقرب الموارد). عفر. (منتهی الارب). رجوع به عفر شود
خاک. (منتهی الارب). تراب. (فهرست مخزن الادویه). روی خاک. ظاهر و روی خاک. (از اقرب الموارد) ، دشواری و سختی: کلام لاعفر فیه، سخنی که پیچیدگی و دشواری در آن نباشد. (از اقرب الموارد). عَفَر. (منتهی الارب). رجوع به عَفَر شود
غلتانیدن، بر زمین زدن، آب نخست دادن، به خاک آلودن، زیر خاک کردن، خاک گربز: مرد، خوک نر شب هفتم شب هشتم شب نهم از هر ماه، دلیر مرد، چست مرد، توانا، بازار سرد، خوک نر، ستبر، کم دیداری، دور دست
غلتانیدن، بر زمین زدن، آب نخست دادن، به خاک آلودن، زیر خاک کردن، خاک گربز: مرد، خوک نر شب هفتم شب هشتم شب نهم از هر ماه، دلیر مرد، چست مرد، توانا، بازار سرد، خوک نر، ستبر، کم دیداری، دور دست
سرخی پشت آهو مایل به سپیدی. (منتهی الارب). رنگ اعفر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود، عفره البرد، اول سرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، موی قفای شیر و خروس. (منتهی الارب). موی پشت و قفا در شیر و خروس و غیره، که هنگام ستیزه آنها را بر یافوخ و میان سر خود می آورند. (از اقرب الموارد) ، سپیدی غیرخالص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ثرید سپید شده. (از اقرب الموارد)
سرخی پشت آهو مایل به سپیدی. (منتهی الارب). رنگ اعفر. (از اقرب الموارد). رجوع به اعفر شود، عفره البرد، اول سرما. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، موی قفای شیر و خروس. (منتهی الارب). موی پشت و قفا در شیر و خروس و غیره، که هنگام ستیزه آنها را بر یافوخ و میان سر خود می آورند. (از اقرب الموارد) ، سپیدی غیرخالص. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، ثرید سپید شده. (از اقرب الموارد)
اخلاط مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عفره البرد و الحر، سختی و اول گرما و سرما، و آن لغتی است در افره، و آن را به فتح اول نیز خوانده اند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
اخلاط مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، عفره البرد و الحر، سختی و اول گرما و سرما، و آن لغتی است در افره، و آن را به فتح اول نیز خوانده اند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)