- عفت (دخترانه)
- پاکدامنی، پرهیزکاری، پارسایی
معنی عفت - جستجوی لغت در جدول جو
- عفت
- نهفتگی و پاکدامنی، پارسائی
- عفت ((عِ فّ))
- احتراز از محرمات خصوصاً از شهوات، پاکدامنی، پرهیزگاری، پارسایی
- عفت
- بازایستادن از حرام، پارسایی کردن، پرهیزکاری، پارسایی، پاکدامنی، ترک شهوت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گول، چپه دست، کمرو
چرایی، شوند
بخشش، آمرزش، بخشایش
نزول
بافت بافته: زربفت
عارضه، علت، بلا، بلیه
آسیب، آگفت، گزند
زاب، فروزه
کوته مایگی
مقابل آمدن، ذهاب، عمل رفتن
نوعی از قیر باشد و آن چیزیست سیاه و چسبنده که از درخت صنوبر حاصل شود و بر سر کچلان چسبانند درشت و فربه و قوی جثه را گویند بخیل، لئیم، خسیس، زمخت
بخیل و ممسک
جماعت مردم، عدد بسیار، همه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه زوج، مقابل فرد، دوتای، دو تا، دو لنگه
زنجیر و قلاب پشت درب تنگ و چسبان را گویند، صفت محکم
نوعی گره و حلقه کردن یک سر ریسمان عمل خفتن خفت کشیدن، سبکی، خفیفی، خواری
با حرارت، گرم
محکم و مضبوط و سخت
گنده، ناهموار، کلفت
در عربی بصورت (صفه) و در فارسی بصورت نویسند چگونگی کسی گفتن و آن مشتق از وصف است، بیان حال، ستودن
ستبر، محکم، سخت، غلیظ
عفوکنندگان، آمرزندگان
افتادن، کم و کاست، کاهش
افت و خیز: افتادن و برخاستن، کنایه از کامیابی و ناکامی، کنایه از وقفه و پیشرفت
افت و خیز: افتادن و برخاستن، کنایه از کامیابی و ناکامی، کنایه از وقفه و پیشرفت
آزار و اذیت، رنج، مشقت
درشت، فربه، ستبر، هنگفت، برای مثال چنان خار در گل ندیدم که رفت / که پیکان او در سپرهای زفت (سعدی۱ - ۱۳۷ حاشیه)
مقابل آمد، رفتن، برای مثال هر رفتی آمدی دارد، بلیت رفت وبرگشت، مقابل برگشت، در ورزش دور نخست مسابقات دومرحله ای، (بن ماضی رفتن) رفتن
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
رفت و آمد: رفتن و آمدن، کنایه از معاشرت
خفتن، به خواب رفتن، خوابیدن،
خفت و خیز: خفتن و برخاستن، جماع
خفت و خیز: خفتن و برخاستن، جماع
مادۀ سیالی که از درخت صنوبر بیرون می آید و مصرف دارویی داشته، زفت رومی، صمغ، قیر که از نفت گرفته می شود، زفت بحری
زفت یابس: صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر
زفت یابس: صمغ خشک شدۀ درخت صنوبر
بخشودن، از گناه کسی درگذشتن، بخشایش