جدول جو
جدول جو

معنی عفال - جستجوی لغت در جدول جو

عفال
(عَ لِ)
دشنام است مر زنان را. (منتهی الارب). شتم است زن را و آن خاص نداست. گویند: یا عفال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عفاف
تصویر عفاف
(دخترانه)
پرهیزکاری، پاکدامنی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از هفال
تصویر هفال
(پسرانه)
رفیق (نگارش کردی: هها)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عفار
تصویر عفار
نان بی نان خورش، نان خشک، در علم زیست شناسی درختی که از آن چوب آتش زنه تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عفات
تصویر عفات
عفوکنندگان، آمرزندگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقال
تصویر عقال
بندی که اعراب کوفیه را با آن به سر خود می بندند، زانوبند شتر، ریسمانی که با آن زانوی شتر را می بندند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد مانند کاسه، کوزه و امثال آن ها، پوست دانه از قبیل پوست پسته، فندق، گردو و بادام، برای مثال تو مغز میوۀ خوش و شیرین همی خوری / وایشان سفال بی مزه و برگ می چرند (ناصرخسرو - ۴۲۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تفال
تصویر تفال
فال زدن، فال نیک زدن و به شگون خوب گرفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن، کم قدر شدن، فرومایگی و پستی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فعال
تصویر فعال
فعل ها، کارها، جمع واژۀ فعل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیال
تصویر عیال
اهل خانه، زن و فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عضال
تصویر عضال
سخت بی درمان از پا در آرنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاط
تصویر عفاط
لال زبان بسته اگواک ناگویا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاص
تصویر عفاص
در پوش خنور، خوراکدان، نیام شاشدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاش
تصویر عفاش
پر ریش ریش انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاس
تصویر عفاس
تباهی مرغابی آب باز (غواص)
فرهنگ لغت هوشیار
نان بی خورش، گشن دادن کویک را، پیراستن کویک را، درخت که از آن آتشزنه سازند گشن دهنده کویک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاف
تصویر عفاف
پارسائی و پرهیز گاری، پاکدامنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفکل
تصویر عفکل
گول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفلا
تصویر عفلا
فنجی: زن و شتر ماده
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه تازی نیست و شاید همان ازمل باشد که برابراست با آواز این واژه در غیاث اللغات آمده بی آن که کجایی بودن آن آشکارشود آنندراج نیز دراین زمینه خاموش است نام پرده ای ازخنیا شاخه ای از زنگوله سستی ناتوانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسال
تصویر عسال
انگبین چین انگبین گیر، نیزه جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تفال (آنندراج و لاروس این هر دو واژه را تازی دانسته اند در فرهنگ معین تفال و تفاله هر دو پارسی است) پارسی تازی گشته: تف خدو، کف کفک، لای خشک، جمع طفل، ناز پرورد گان
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتال
تصویر عتال
بارکش مزدور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبال
تصویر عبال
گل هاژ ترخانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذال
تصویر عذال
نکوهنده
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفال
تصویر سفال
پست شدن معروفست که ریزه کوزه سبوی شکسته باشد، گل رس پخته
فرهنگ لغت هوشیار
فال زدن جتک مرواک آب دهن که از اثر مزه چیزی بهم رسد آب دهن تف خدو کفک. فال زدن، فال شناسی فال اندازی فال گویی، فال فال نیک شگون، جمع تغالات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جفال
تصویر جفال
کف شیر، پشت انبوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثفال
تصویر ثفال
سنگ زیرین آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفاج
تصویر عفاج
آماس دوازدهه (روده اثنی عشر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فعال
تصویر فعال
کنشگر، پویا، پرکار، پرکنش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عیال
تصویر عیال
همسر
فرهنگ واژه فارسی سره