جدول جو
جدول جو

معنی عطس - جستجوی لغت در جدول جو

عطس
(خَ شَ)
عطسه دادن. (منتهی الارب). عطسه آمدن کسی را. (از اقرب الموارد) ، دمیدن صبح. (از منتهی الارب). عطس الصبح، صبح آشکار شد و روشن شد. و گویند عطس أنف الصبح، یعنی آغاز صبح آشکار شد. (از اقرب الموارد) ، مردن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). عطاس. رجوع به عطاس شود
لغت نامه دهخدا
عطس
عطسه آمدن کسی را
تصویری از عطس
تصویر عطس
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عطسه صبح
تصویر عطسه صبح
کنایه از دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه
تصویر عطسه
خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی، اشنوشه، ستوسر، شنوسه،
کنایه از آنچه شبیه چیز دیگر باشد، کنایه از نتیجه، زاده، پرورده
عطسه زدن (کردن): خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن
عطسۀ صبح: کنایه از دمیدن صبح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
عطسه کردن، خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا، اشنوسه کردن، عطسه زدن، خفیدن، عطاس
فرهنگ فارسی عمید
(مِ طَ / مَ طِ)
بینی. ج، معاطس. (مهذب الاسماء). بینی بدان جهت که عطاس از آن برآید. ج، معاطس. (منتهی الارب) (آنندراج). بینی. ج، معاطس. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ / سِ)
عطسه. از ع، معروف است که به هندی چهینک نامند. (منتهی الارب). هوایی است که به شدت و همراه آواز از بینی خارج می گردد. (از اقرب الموارد). حرکتی که بر اثر آن هوا به شدت و با صدا از دهان و تجاویف بینی خارج شود. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). شنواسه و با لفظ دادن و زدن و پیچیدن و ریختن مستعمل است. (آنندراج). اشنوسه. سنوسه. شنوشه. عطاس و معمول است که عطسه زننده را ’یرحمک الله ’ و ’عافیت باشد’ گویند:
تو بر آن عطسه هم بخوان الحمد
کاهل سنت چنینت فرماید.
خاقانی.
لیک غماز اوست نطق چنانک
عطسۀ دزدو سرفۀ طرار.
خاقانی.
رجوع به عطاس شود.
- عطسۀ ستور، کداس. کدسه. نثیر. (از منتهی الارب).
، گویند: فلان عطسه فلان، یعنی شبیه و مانان اوست در خلق و خلق. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- عطسۀ کسی بودن، سخت به او شبیه بودن. خلفاً و خلقاً مانند او بودن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). چنانکه گویند گربه از عطسۀ شیر زاده است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : در معنی سالاری این احمد مردی شهم بود و او را عطسۀ امیرمحمود گفتندی و بدو نیک بمانستی. (تاریخ بیهقی ص 408).
زادۀ طبع منند اینان که خصمان منند
آری آری گربه هست ازعطسۀ شیر ژیان.
خاقانی.
چرخ به هر سان که هست زاده شمشیر اوست
گربه به هر حال هست عطسۀ شیر عرین.
خاقانی.
اگر شیر بر جا نماند رواست
ولی عطسۀ شیر ماند بجای.
خاقانی.
بر حسودت که عطسۀ دیو است
صبحدم خندۀ بلارک تست.
خاقانی.
، کنایه از نتیجه و محصول. (فرهنگ فارسی معین).
دیر زی ای بحر کف که عطسۀ جودت
چشمۀ مهر است کز غمام برآمد.
خاقانی.
عطسۀ تست آفتاب دیر زی ای ظل حق
مسندتست آسمان تکیه زن ای محترم.
خاقانی.
- عطسۀ آدم، زاده و نتیجۀ آدم. کنایه از حضرت مسیح:
می عطسۀ آدم شده یعنی که عیسی دم شده
داروی جام جم شده در دیر دارا داشته.
خاقانی.
عطسۀ او آدم است عطسۀ آدم مسیح
اینت خلف کز شرف عطسۀ او بود باب.
خاقانی.
گیسوی حوا شناس پرچم منجوق او
عطسۀ آدم شناس شیهۀ یکران او.
خاقانی.
بسّر عطسۀ آدم بسنّت الحوا
بهیکلش که یدالله سرشت از آب و تراب.
خاقانی (دیوان ص 50).
خطبه دولت به فصیحی رسد
عطسۀ آدم به مسیحی رسد.
نظامی.
- عطسۀ آفتاب، کنایه از سپیدۀ صبح:
دگر روز کز عطسۀ آفتاب
دمیدند کافور بر مشک ناب.
نظامی.
- عطسۀ تیغ، کنایه از آوازی است که هنگام زدن تیغ برمی آید. (آنندراج). کنایه از صدای شمشیر:
ز بس عطسۀ تیغ بر خون و خاک
دماغ هوا پر شد از جان پاک.
نظامی.
- عطسۀ چاه، کنایه از صدائی باشد که از چاه بر می آید به سبب بانگ کردن در آن. (برهان) (از انجمن آرا). صدای چاه، یعنی آوازی که چون بر چاه زنند از چاه برگردد. (آنندراج).
- عطسۀ روز، نتیجه و همانند روزدر روشنی و تابندگی:
خوش عطسۀ روزاست می ریحان نوروزاست می
درّ شب افروز است می زان درّ شبستان تازه کن.
خاقانی.
- عطسۀ شب، کنایه از صبح صادق باشد. (برهان). کنایه از صبح. (آنندراج) (انجمن آرا).
جبهه زرین نمود طرۀ صبح از نقاب
عطسۀ شب گشت صبح خندۀ صبح آفتاب.
خاقانی.
- عطسۀ شیشه، صدایی که هنگام ریختن شراب در ساغر و جز آن از شیشه برآید. (آنندراج) : عطسۀ شیشه را نشئۀ صدای سلسبیل و صیحۀ بطک را تره ندای جبرئیل. (ملاطغرا، در انوار المشارق به نقل از آنندراج).
- عطسۀ صبح، کنایه از آفتاب عالمتاب است. (برهان) (آنندراج) (از انجمن آرا).
- عطسۀ عنبرین، کنایه از بوی خوش است خواه از گل باشد خواه از چیزهای دیگر. (برهان) (آنندراج) :
چون ز دهان بلبله در گلوی قدح چکد
عطسۀ عنبرین دهد مغز زمانه از تری.
خاقانی.
- عطسۀ کمان، کنایه از تیر است. (آنندراج) :
هر عطسه که از مغز کمان تو بر آید
ریزد به گریبان بقا خون عدم را.
عرفی (از آنندراج).
- عطسۀ گرز، کنایه از آواز پی هم زدن گرز است. (آنندراج) :
چو عطسه باعث صحت بود چرا گردد
به نیم عطسۀ گرزت دماغ خصم سقیم.
مسیح کاشی (از آنندراج).
، کنایه از تربیت شده و مربی. (فرهنگ فارسی معین) : اما ایاز... هرچند عطسۀ پدر ماست و از سرای دور نبوده است و گرم و سرد نچشیده و هیچ تجربتی نیفتاده است. (تاریخ بیهقی ص 265) ، در تداول عوام، نشانه ای است برای صبر کردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
اسم المره است از مصدر عطس و عطاس. (از اقرب الموارد). یک دفعه عطسه زدن. رجوع به عطس و عطاس شود
لغت نامه دهخدا
(مُ عَطْ طَ)
مرد خاک آلود بینی. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد بینی به خاک آلوده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَطْ طِ)
آنچه از شدت بوی خود عطسه انگیزد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). سعوط. عودالعطاس. عطسه زای. عطسه آور. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). هرچه به قوه نافذه تحریک مواد دماغی به جانب خیشوم کند و به سبب دفع آن عطسه حادث گردد. (مخزن الادویه). و رجوع به معطسه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عطسه شیشه
تصویر عطسه شیشه
آوای ساغر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه شب
تصویر عطسه شب
شنوسه شب، بامداد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه کردن
تصویر عطسه کردن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه دادن
تصویر عطسه دادن
عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه چاه
تصویر عطسه چاه
باز آوای چاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه تیغ
تصویر عطسه تیغ
آوای تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
شنوسیدن خفیدن عارض شدن عطسه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه گرز
تصویر عطسه گرز
آوای گرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطسه کمان
تصویر عطسه کمان
شنوسه کمان، تیر پران
فرهنگ لغت هوشیار
شنوشه زای (شنوشه عطسه) عطسه آورنده، دارویی را نامند که بقوت و حرارت و نفوذ خود تحریک مواد دفاعی نماید بجانب خیشوم و بعطسه دفع سازد
فرهنگ لغت هوشیار
اتسه پارسی است این واژه برابر و هماهنگ آواز (اتس) است که از دهان بیرون می آید آنرا با ع و ط نوشته و تازی نما کرده اند (اورنگ سد در) شنوسک خفه خفه اشنوسه پرشنه ستوسه ستوسر آبیشکن، همخویی همرفتاری حرکتی که بر اثر هوا به شدت و با صدا از دهان و تجاویف بینی خارج شود اشنوسه شنوسه، نتیجه محصول، تربیت شده مربی. یا عطسه چاه. صدایی که بسبب بانگ کردن از چاه بر آید. یا عطسه شب. صبح صادق. یا عطسه صبح. آفتاب. یا عطسه عنبرین. بوی خوش (از گل یا چیز دیگر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معطس
تصویر معطس
((مُ عَ طِّ))
عطسه آورنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطسه
تصویر عطسه
((عَ طْ س))
اشنوسه، هوایی که بر اثر سرماخوردگی یا هر نوع تحریک بینی به شدت و با سر و صدا از بینی خارج می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عطسه
تصویر عطسه
اتسه
فرهنگ واژه فارسی سره
عطسه آور، عطسه زا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر بیننده خواب یک عطسه زد و خدا را سپاس گفت خوب است. اگر دو عطسه زد محتاج طبیب می شود و اگر سه عطسه زد باز هم خوب است و عطسه زیادخوب نیست. معبران دیگر نیز عقایدی در همین زمینه دارند و من چون عطسه را صرفا یک واکنش فیزیکی می دانم معتقد به تعبیر خاصی برای آن نیستم - محمد بن سیرین
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
Sneeze
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
éternuer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
чихать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
niesen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
чхати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
kichać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
espirrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عطسه زدن
تصویر عطسه زدن
estornudar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی