سطبر درشت. (منتهی الارب). غلیظ و شدید. (اقرب الموارد) ، شرم زن بزرگ پرگوشت. (از منتهی الارب) ، زن لفاء و بزرگ ران که به فربهی و بزرگی وی ملتقای ران او تنگ باشد. (منتهی الارب) ، زن کلان فرج بزرگ سرین. (از منتهی الارب)
سطبر درشت. (منتهی الارب). غلیظ و شدید. (اقرب الموارد) ، شرم زن بزرگ پرگوشت. (از منتهی الارب) ، زن لفاء و بزرگ ران که به فربهی و بزرگی وی ملتقای ران او تنگ باشد. (منتهی الارب) ، زن کلان فرج بزرگ سرین. (از منتهی الارب)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
اصل و بن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، از اول تا ثلث از شب، یا پاره ای از شب که سخت تاریک باشد، یا ثلث آخر شب. (منتهی الارب) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بزرگ و معظم هر چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد) : جأنا من السمک بعنک، مقداری بسیار از ماهی برای ما آورد. (از اقرب الموارد) ، در. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). باب. (اقرب الموارد)
چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دوررا به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابرچشم نصب کنند تا بهتر اشیاء را از نزدیک یا دور ببینند و یا چشم را از اشعۀ آفتاب محفوظ دارند. چشم فرنگی. آیینۀ فرنگی. (فرهنگ فارسی معین) : خیام اگر ستیزه جو می بودی در پیش کسان به آبرو می بودی جایت به فراز دیده در می دادند چون عینک اگر کج و دورو می بودی. ؟ صبح پرّی چو گشت دیده گداز عینک دیده دیدۀ دل ساز. مکتبی. تراشیده خراط ناهیدچهر زبهر فلک عینک ماه و مهر. ملاطغرا (از آنندراج). همنشین مردم محتاج هم در زحمتند دیده بیمار است بینی بار عینک میکشد. صائب. صحبت صافی ضمیران بینش افزون میکند چشم داری عینکی پیش نظر باید گرفت. نعمت خان عالی (از آنندراج). گریه در پیریم از بس به جوانی آمد بی پل عینک ازین آب نگاهم نگذشت. سیدحسین خالص (از آنندراج). کج نهادان با کمال حسن ظاهر ناقصند چشم عینک هر کجا دیدیم یک مژگان نداشت. سیدحسین خالص (از آنندراج). - جلد عینک، کیف چرمی یا غیرچرمی که عینک را برای محافظت در آن نهند. قاب عینک. عینک دان. - عینک آفتابی، عینکی که شیشه های آن رنگین یا تیره باشد و آن را برای جلوگیری از تابش شدید نور آفتاب بر چشم، بکار برند. - عینک پنسی، عینکی که بجای دسته، بوسیلۀ پنس بر بینی نصب شود. - عینک دسته دار، آن نوع از عینک که دو دسته دارد و انتهای دسته ها در طرفین سر و بالای محل اتصال گوش به سر متکی میشود. مقابل عینک پنسی که بوسیلۀ گیره ای بر بالای بینی قرار می یابد. - عینک دوربین، عینکی است که برای واضحتر دیدن اشیاء دور بکار برند. - عینک دورنما، نوعی از عینک که چیزدور از او قریب نماید. عینک دوربین. (آنندراج) : نیست ممکن که ز من دور توانی گردید عینک صاف دلان دورنما می باشد. صائب (از آنندراج). - عینک ذره بینی، عینکی که شیشۀ آن را از ذره بین ساخته باشند و برای چشمانی که توانائی دید آنها کم باشد بکار رود. - عینک طبی، عینکی که شیشه های آن از نوعی خاص بنام ’کروکس’است که از تابش مستقیم نور بر چشم جلوگیری میکند و چون شیشۀ آن، برخلاف شیشۀ عینکهای عادی، موج دار نمی باشد لذا سبب سوزش چشم و ریزش اشک نمی شود. - عینک طلقی، عینک که بجای شیشه، از طلق در آن استفاده شود و بهنگام کوه پیمائی وصحرانوردی و از آن قبیل، آن را بکار میبرند، چه خطرشکستن و آسیب رساندن بچشم ندارد. - عینک نزدیک بین، عینکی است که برای واضحتر دیدن اشیاء نزدیک بکار برند. عینک ذره بینی. - عینک نمره دار، عینکی که شیشۀ آن از ذره بین باشد و بحسب مقدار ضعف چشم، درجات قدرت ذره بینی آن کم و بسیار شود
چیزی بود که از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند. (آنندراج). آلت ابصار که از قطعه های بلور محدب و یا مقعر ساخته شده بنحوی که مرئیات دوررا به اعانت آن بخوبی میتوان تشخیص داد. (ناظم الاطباء). آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابرچشم نصب کنند تا بهتر اشیاء را از نزدیک یا دور ببینند و یا چشم را از اشعۀ آفتاب محفوظ دارند. چشم فرنگی. آیینۀ فرنگی. (فرهنگ فارسی معین) : خیام اگر ستیزه جو می بودی در پیش کسان به آبرو می بودی جایت به فراز دیده در می دادند چون عینک اگر کج و دورو می بودی. ؟ صبح پرّی چو گشت دیده گداز عینک دیده دیدۀ دل ساز. مکتبی. تراشیده خراط ناهیدچهر زبهر فلک عینک ماه و مهر. ملاطغرا (از آنندراج). همنشین مردم محتاج هم در زحمتند دیده بیمار است بینی بار عینک میکشد. صائب. صحبت صافی ضمیران بینش افزون میکند چشم داری عینکی پیش نظر باید گرفت. نعمت خان عالی (از آنندراج). گریه در پیریَم از بس به جوانی آمد بی پل عینک ازین آب نگاهم نگذشت. سیدحسین خالص (از آنندراج). کج نهادان با کمال حسن ظاهر ناقصند چشم عینک هر کجا دیدیم یک مژگان نداشت. سیدحسین خالص (از آنندراج). - جلد عینک، کیف چرمی یا غیرچرمی که عینک را برای محافظت در آن نهند. قاب عینک. عینک دان. - عینک آفتابی، عینکی که شیشه های آن رنگین یا تیره باشد و آن را برای جلوگیری از تابش شدید نور آفتاب بر چشم، بکار برند. - عینک پنسی، عینکی که بجای دسته، بوسیلۀ پنس بر بینی نصب شود. - عینک دسته دار، آن نوع از عینک که دو دسته دارد و انتهای دسته ها در طرفین سر و بالای محل اتصال گوش به سر متکی میشود. مقابل عینک پنسی که بوسیلۀ گیره ای بر بالای بینی قرار می یابد. - عینک دوربین، عینکی است که برای واضحتر دیدن اشیاء دور بکار برند. - عینک دورنما، نوعی از عینک که چیزدور از او قریب نماید. عینک دوربین. (آنندراج) : نیست ممکن که ز من دور توانی گردید عینک صاف دلان دورنما می باشد. صائب (از آنندراج). - عینک ذره بینی، عینکی که شیشۀ آن را از ذره بین ساخته باشند و برای چشمانی که توانائی دید آنها کم باشد بکار رود. - عینک طبی، عینکی که شیشه های آن از نوعی خاص بنام ’کروکس’است که از تابش مستقیم نور بر چشم جلوگیری میکند و چون شیشۀ آن، برخلاف شیشۀ عینکهای عادی، موج دار نمی باشد لذا سبب سوزش چشم و ریزش اشک نمی شود. - عینک طلقی، عینک که بجای شیشه، از طلق در آن استفاده شود و بهنگام کوه پیمائی وصحرانوردی و از آن قبیل، آن را بکار میبرند، چه خطرشکستن و آسیب رساندن بچشم ندارد. - عینک نزدیک بین، عینکی است که برای واضحتر دیدن اشیاء نزدیک بکار برند. عینک ذره بینی. - عینک نمره دار، عینکی که شیشۀ آن از ذره بین باشد و بحسب مقدار ضعف چشم، درجات قدرت ذره بینی آن کم و بسیار شود
چیزی از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند تا اشیا را بهتر ببینند نادرست نویسی آیینک آینک چشمک آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابر چشم نصب کنند تا بهتر اشیا را از نزدیک یا دور بینند و یا چشم رااز اشعه آفتاب محفوظ دارند چشم فرنگی آیینه فرنگی
چیزی از بلور و شیشه سازند و پیش چشم گذارند تا اشیا را بهتر ببینند نادرست نویسی آیینک آینک چشمک آلتی مرکب از قطعات بلور محدب یا مقعر که برابر چشم نصب کنند تا بهتر اشیا را از نزدیک یا دور بینند و یا چشم رااز اشعه آفتاب محفوظ دارند چشم فرنگی آیینه فرنگی