حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم، مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است، کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز عمر ابد: زندگانی جاوید عمر دراز: زندگانی طولانی عمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد عمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
حیات، زندگی، مدت زندگی، طول زندگی، مدت حیات مثلاً در عمرم چنین چیزی ندیده بودم، مدت دوام یا بقای چیزی، کنایه از مدت یا زمان بسیار زیاد مثلاً یک عمر در همین خانه زندگی کرده است، کنایه از شخص بسیار محبوب و عزیز عُمر ابد: زندگانی جاوید عُمر دراز: زندگانی طولانی عُمر دوباره: کنایه از بقیۀ زندگی کسی که از مرگ نجات یابد عُمر کردن: زیستن، زندگی کردن، کنایه از دوام آوردن، دوام داشتن
اسب تیزرفتار باریک میان. (غیاث) (آنندراج) : میر ما را از پر روح الامین و زلف حور پر تیرو پرچم رخش مضمر ساختند. خاقانی. صحن فلک از قران انجم ماند رمۀ مضمران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 33). ، اسب فربه. (غیاث) (آنندراج) ، لاغر و کم گوشت و باریک میان. (ناظم الاطباء)
اسب تیزرفتار باریک میان. (غیاث) (آنندراج) : میر ما را از پر روح الامین و زلف حور پر تیرو پرچم رخش مضمر ساختند. خاقانی. صحن فلک از قران انجم ماند رمۀ مضمران را. خاقانی (دیوان چ سجادی ص 33). ، اسب فربه. (غیاث) (آنندراج) ، لاغر و کم گوشت و باریک میان. (ناظم الاطباء)
ابن هلال بن صعصعه بن عامر از قیس عیلان از عدنانیه. جد جاهلی است، بطون رفاعه و بنوحجیر و بنوغریر از نسل وی بودند، که مسکن آنان در بعضی از قراء اخمیمیه از دیار مصر بود. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود ابن حارثه بن الغطریف الازدی... ملقب به ماء السماء بوده. از یمن مهاجرت کرد و در بادیه الشام سکونت گزید و پسران او را بنوماء السماء نامند. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود ابن ثعلبه. بطنی است از کنانه از عدنانیه و آنان بنوعامربن ثعلبه بن حارث بن مالک بن کنانه بن خزیمه معدبن عدنان بودند. (از معجم قبائل العرب). و رجوع به الاعلام زرکلی شود ابن عوف بن بکر از بنی عذره از کلب از قحطان و جدجاهلی است و فرزندان وی را بنو المزمم گویند. (از الاعلام زرکلی چ 1). و رجوع به معجم قبائل العرب شود جد جاهلی است پسران او بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده است. (از الاعلام زرکلی) مکنی به ابوعبیده بن جراح صحابی است که نامش عامر بن عبیدالله بن الجراح است منسوب بجد. (منتهی الارب). رجوع به ابوعبید جراج شود
ابن هِلال بن صعصعه بن عامر از قیس عیلان از عدنانیه. جد جاهلی است، بطون رفاعه و بنوحجیر و بنوغریر از نسل وی بودند، که مسکن آنان در بعضی از قراء اخمیمیه از دیار مصر بود. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود ابن حارثه بن الغطریف الازدی... ملقب به ماء السماء بوده. از یمن مهاجرت کرد و در بادیه الشام سکونت گزید و پسران او را بنوماء السماء نامند. (از الاعلام زرکلی). و رجوع به معجم قبائل العرب شود ابن ثعلبه. بطنی است از کنانه از عدنانیه و آنان بنوعامربن ثعلبه بن حارث بن مالک بن کنانه بن خُزیمه معدبن عدنان بودند. (از معجم قبائل العرب). و رجوع به الاعلام زرکلی شود ابن عوف بن بکر از بنی عذره از کلب از قحطان و جدجاهلی است و فرزندان وی را بنو المزمم گویند. (از الاعلام زرکلی چ 1). و رجوع به معجم قبائل العرب شود جد جاهلی است پسران او بطنی از لواثه از قیس عیلان یا از بربرند و منزل و مأوای آنان به بهنسا از دیار مصر بوده است. (از الاعلام زرکلی) مکنی به ابوعبیده بن جراح صحابی است که نامش عامر بن عبیدالله بن الجراح است منسوب بجد. (منتهی الارب). رجوع به ابوعبید جراج شود
عشیره ای است معروف به بوعامر، در اماکن متعدد در عراق که در نجف و رزازه و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان تربیت گاومیش است عده نفوس آنها بالغ بر شش هزار است. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است که در زمانهای قدیم به ناحیه کوره به منطقۀ عجلون سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و کفرالماء پراکنده اند. (از معجم قبائل العرب) عشیرۀ درزیه است مقیم در جبل حوران. اصل آن عشیره از آل ایوب به جبل اعلی از توابع حلب بوده است. (از معجم قبائل العرب) عشیرۀ بزرگی است از فضل از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیۀ شرق اردن. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است از آل عمر از آل کثیر یکی از قبائل حضرموت. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است که معروف به عیال عامرند. (از معجم قبائل العرب) یکی از قبایل عشیرالکبیره است. (از معجم قبائل العرب)
عشیره ای است معروف به بوعامر، در اماکن متعدد در عراق که در نجف و رزازه و یوسفیه پراکنده اند و شغل آنان تربیت گاومیش است عده نفوس آنها بالغ بر شش هزار است. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است که در زمانهای قدیم به ناحیه کوره به منطقۀ عجلون سکونت داشته و اکنون در قراء رحابا و کفرالماء پراکنده اند. (از معجم قبائل العرب) عشیرۀ درزیه است مقیم در جبل حوران. اصل آن عشیره از آل ایوب به جبل اعلی از توابع حلب بوده است. (از معجم قبائل العرب) عشیرۀ بزرگی است از فضل از طوقه از بنی صخره یکی از قبائل بادیۀ شرق اردن. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است از آل عمر از آل کثیر یکی از قبائل حضرموت. (از معجم قبائل العرب) عشیره ای است که معروف به عیال عامرند. (از معجم قبائل العرب) یکی از قبایل عشیرالکبیره است. (از معجم قبائل العرب)
از قبائل عرب در جزائرند و مرکز آنها میان و هران و تلمسان است. (معجم قبائل العرب) بطنی است از آل ربیعه به شام و منزل و مأوای آنان در بادیه الشام است. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از خفاجه بن عمر بن عقیل بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از سعد بن عمر بن خزاعه بن ربیعه بن حارثه بن عمرو مزیقیاء از غسان از ازد از قحطانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از قبیله سبیع مقیم عارض. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است بزرگ از بنی کلب. (معجم قبائل العرب) قبیله ای است از بنی ضیّه از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب)
از قبائل عرب در جزائرند و مرکز آنها میان و هران و تلمسان است. (معجم قبائل العرب) بطنی است از آل ربیعه به شام و منزل و مأوای آنان در بادیه الشام است. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از خفاجه بن عمر بن عُقیل بن کعب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن بن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از سعد بن عمر بن خُزاعه بن ربیعه بن حارثه بن عمرو مُزَیقیاء از غسان از ازد از قحطانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از قبیله سُبَیع مقیم عارض. (از معجم قبائل العرب) بطنی است از کلاب بن ربیعه بن عامر بن صعصعه بن معاویه بن بکر بن هوازن منصور بن عکرمه بن خصفه بن قیس بن عَیلان از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب) بطنی است بزرگ از بنی کلب. (معجم قبائل العرب) قبیله ای است از بنی ضَیّه از عدنانیه. (از معجم قبائل العرب)
سر آماج چوبی است که گاو آهن را بدان بندند، کرباد بیل شانه مانندی که با آن گندم کوفته را باد دهند در مازندران به خرمن کر گفته می شود، دمغازه اسب، دمغازه اشتر، دستگیر کمان
سر آماج چوبی است که گاو آهن را بدان بندند، کرباد بیل شانه مانندی که با آن گندم کوفته را باد دهند در مازندران به خرمن کر گفته می شود، دمغازه اسب، دمغازه اشتر، دستگیر کمان