جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با ضمر

ضمر

ضمر
لاغری. (منتهی الارب) (منتخب اللغات). سبکی گوشت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ضمر

ضمر
مرد هموارشکم و باریک و لطیف اندام. (منتهی الارب). مرد هموارشکم لطیف بدن نازک اندام. (منتخب اللغات). باریک میان. (دهار) ، اسب باریک ابرو (؟). (منتهی الارب). اسبی که ابروانش باریک باشد (؟). (منتخب اللغات) ، تنگ هرچه باشد. (منتهی الارب). ضیق، نهانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

ضمر

ضمر
دوسیدن شکم بپشت. چسبیدن شکم بپشت. (منتهی الارب) ، باریک میان شدن. باریک میان شدن اسب. (زوزنی)
لغت نامه دهخدا

آمر

آمر
فرماینده فرمان پاد امر کننده فرماینده کار فرما، جمع آمرین، روز ششم یا چهارم از ایام عجوز
فرهنگ لغت هوشیار