جمع واژۀ أعیط، (ناظم الاطباء)، رجوع به اعیط شود، جمع واژۀ عیطاء، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به عیطاء شود، جمع واژۀ عائط، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به عائط شود، شتر برگزیده و جوان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، شتران برگزیده و جوان، (آنندراج) (از اقرب الموارد)، نیک از شتران و جوانان آنها مابین ’حقه’ تا ’رباعیه’، (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ أعیط، (ناظم الاطباء)، رجوع به اعیط شود، جَمعِ واژۀ عَیطاء، (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)، رجوع به عیطاء شود، جَمعِ واژۀ عائط، (منتهی الارب) (اقرب الموارد)، رجوع به عائط شود، شتر برگزیده و جوان، (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)، شتران برگزیده و جوان، (آنندراج) (از اقرب الموارد)، نیک از شتران و جوانان آنها مابین ’حقه’ تا ’رباعیه’، (از اقرب الموارد)
آواز جوانان چابک و سبک، چون همدیگر را آوازکنند. یا کلمه ای است که وقت مستی و بازی و چیرگی بدان بانگ کنند و خروشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن مبنی بر کسر می باشد. (از اقرب الموارد)
آواز جوانان چابک و سبک، چون همدیگر را آوازکنند. یا کلمه ای است که وقت مستی و بازی و چیرگی بدان بانگ کنند و خروشند. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). و آن مبنی بر کسر می باشد. (از اقرب الموارد)
تیز دادن بز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضرط. (المصادر زوزنی) ، بینی افشاندن میش چون بینی افشاندن خر. (از اقرب الموارد). عفیط. و رجوع به عفیط شود، درماندن به سخن. (از منتهی الارب). سخن گفتن به لکنت. (از اقرب الموارد) ، تیز دادن به هر دو لب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواندن گوسپندان را و بینی افشاندن آن، راندن شبان گوسپندان را به همان روش که عطسه دهند. (از منتهی الارب). زجر کردن شبان گوسفندان را به صورتی که شبیه ’عفط’ آنها باشد. (از اقرب الموارد)
تیز دادن بز. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ضرط. (المصادر زوزنی) ، بینی افشاندن میش چون بینی افشاندن خر. (از اقرب الموارد). عَفیط. و رجوع به عفیط شود، درماندن به سخن. (از منتهی الارب). سخن گفتن به لکنت. (از اقرب الموارد) ، تیز دادن به هر دو لب. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خواندن گوسپندان را و بینی افشاندن آن، راندن شبان گوسپندان را به همان روش که عطسه دهند. (از منتهی الارب). زجر کردن شبان گوسفندان را به صورتی که شبیه ’عفط’ آنها باشد. (از اقرب الموارد)
بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
بی علت کشتن ذبیحۀ پرگوشت و جوان را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج) (المنجد) ، بی علت و جوان کشتن. (منتهی الارب) ، پنهان و غایب گردیدن. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (المنجد) ، عبط الارض عبطاً، کندن جای ناکنده را، دروغ بربستن بی سبب و بهانه، بی سبب و بی باک انداختن خود را در جنگ. برانگیختن خاک را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب را تاختن چندانکه عرق آورد. (اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) ، خون آلود کردن پستان را، دریدن جامۀ نو و درست را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (المنجد) ، بی موجب رسیدن بلا کسی را. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، شکافتن رستنی زمین را. (اقرب الموارد) (المنجد). شکافتن چیزی را. (اقرب الموارد)
دراز گردیدن گردن و عنق. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، باردار نگشتن زن و ناقه، مدت سالها، بی آنکه نازا باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عیط. عیاط. رجوع به عیط و عیاط شود، بار گرفتن ناقه سال نخست. (آنندراج)
دراز گردیدن گردن و عنق. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، باردار نگشتن زن و ناقه، مدت سالها، بی آنکه نازا باشد. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). عَیط. عیاط. رجوع به عیط و عیاط شود، بار گرفتن ناقه سال نخست. (آنندراج)
خوردن ناقه درخت را چندانکه ریخته شود دندان او. (از منتهی الارب). عرطت الناقه الشجر، آن ماده شتر درخت را خورد تا آنکه دندان او از بین رفت. و چنین ناقه ای را عروط نامند. (از اقرب الموارد) ، معیوب کردن آبروی کسی از غیبت. (از منتهی الارب). غیبت کردن از عرض و آبروی کسی. (از اقرب الموارد)
خوردن ناقه درخت را چندانکه ریخته شود دندان او. (از منتهی الارب). عرطت الناقه الشجر، آن ماده شتر درخت را خورد تا آنکه دندان او از بین رفت. و چنین ناقه ای را عَروط نامند. (از اقرب الموارد) ، معیوب کردن آبروی کسی از غیبت. (از منتهی الارب). غیبت کردن از عرض و آبروی کسی. (از اقرب الموارد)
سر آماج چوبی است که گاو آهن را بدان بندند، کرباد بیل شانه مانندی که با آن گندم کوفته را باد دهند در مازندران به خرمن کر گفته می شود، دمغازه اسب، دمغازه اشتر، دستگیر کمان
سر آماج چوبی است که گاو آهن را بدان بندند، کرباد بیل شانه مانندی که با آن گندم کوفته را باد دهند در مازندران به خرمن کر گفته می شود، دمغازه اسب، دمغازه اشتر، دستگیر کمان