جدول جو
جدول جو

معنی عصلبی - جستجوی لغت در جدول جو

عصلبی
(عَ لَ بی ی / عُ لُ بی ی)
منسوب به عصلب و به معنای آن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عصلب (ع ل / ع ل ) شود
لغت نامه دهخدا
عصلبی
بزرگ و نیرو مند مرد درشت اندام و توانا
تصویری از عصلبی
تصویر عصلبی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلبی
تصویر صلبی
ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند، مربوط به پدر، مربوط به یک نسل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
مربوط به عصب، مربوط به سلسلۀ اعصاب، ویژگی کسی که زود عصبانی می شود، خشمگین، دارای عصبانیت یا فشار روحی مثلاً واکنش عصبی، از روی عصبانیت، باحالت خشم
فرهنگ فارسی عمید
(عَ صَ بی ی)
منسوب به عصبه بن هصیص بن حی است که بطنی از قضاعه باشند. رجوع به عصبه (ابن هصیص...) و اللباب فی تهذیب الانساب شود
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
توانای درشت اندام بزرگ جثه. (منتهی الارب). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم. (از اقرب الموارد). عصلب
لغت نامه دهخدا
(خَزز)
سختی خشم. (منتهی الارب). سخت عصب بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عُ لُ)
توانای درشت اندام بزرگ جثه. (منتهی الارب). مرد قوی و سخت خلقت و بزرگ و عظیم. (از اقرب الموارد). عصلب. عصلبی ّ، درازبالای مضطرب خلقت. (منتهی الارب). طویل مضطرب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
کسی که تعصب بخرج دهد و از کسی یا چیزی حمایت کند، عصبانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصلب
تصویر عصلب
بزرگ و نیرو مند مرد درشت اندام و توانا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصلبه
تصویر عصلبه
فزونی خشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صلبی
تصویر صلبی
سنگ فسان، سنگ پرواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
((عَ صَ))
مربوط به عصب و سیستم اعصاب، عصبانی، عصبی مزاج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
متوتّرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
Infuriating, Edgy, Crossly, Irritable, Neurological, Neurotic, Snapping
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
fâché, nerveux, irritant, irritable, neurologique, névrosé
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
enojado, nervioso, irritante, irritable, neurológico, neurótico
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
sinirli bir şekilde, sinirli, sinir bozucu, nörolojik, nevrotik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
сердито , нервный , раздражающий , раздражительный , неврологический , невротический
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
zornig, nervös, ärgerlich, reizbar, neurologisch, neurotisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
роздратовано , нервовий , роздратовуючий , дратівливий , неврологічний , невротичний , роздратований
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
غصے میں , چڑچڑا , غصہ دلانے والا , چڑچڑا , اعصابی , غصہ والا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
রেগে , খিটখিটে , বিরক্তিকর , স্নায়ুবিজ্ঞানী , স্নায়ুবিষণ্ন , বিরক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
โกรธ , ขุ่นเคือง , ที่ทำให้หงุดหงิด , หงุดหงิด , ทางประสาท , โรคประสาท , หงุดหงิด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
kwa hasira, hasira, kero, wa neva, neva
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
怒って , 神経質な , イライラさせる , イライラする , 神経の , 神経質な , 怒りっぽい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
zangado, nervoso, irritante, irritável, neurológico, neurótico, irritado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
生气地 , 神经质的 , 恼人的 , 易怒的 , 神经的 , 神经质的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
כועס , עצבני , מעצבן , רגזן , נוירולוגי , נוירוטי , זועם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
화난 , 신경질적인 , 짜증나는 , 신경의 , 신경증적인
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
rozgniewany, nerwowy, irytujący, drażliwy, neurologiczny, neurotyczny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
गुस्से में , चिड़चिड़ा , चिढ़चिढ़ा , तंत्रिका संबंधी , मानसिक , चिड़चिड़ा
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
boos, zenuwachtig, irritant, prikkelbaar, neurologisch, neurotisch
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
arrabbiato, nervoso, irritante, irritabile, neurologico, nevrotico, irritato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عصبی
تصویر عصبی
dengan marah, gugup, menjengkelkan, mudah marah, neurologis, neurotik
دیکشنری فارسی به اندونزیایی