جدول جو
جدول جو

معنی عشقدان - جستجوی لغت در جدول جو

عشقدان
(عِ)
مجمر عشق. جایگاه عشق. کنایه از معشوق:
شهری به فتنه شد که فلانی ازآن ماست
ما عشقباز صادق و او عشقدان ماست.
خاقانی.
یک شب به دو آفتاب بگذار
یک دل به دو عشقدان برافروز.
خاقانی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشیران
تصویر عشیران
از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطردان
تصویر عطردان
جای عطر، ظرفی که در آن عطر نگه می دارند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشم خانه، کاسۀ چشم، حفرهای که چشم در آن جا دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرقدان
تصویر فرقدان
دو ستاره در صورت فلکی دب اصغر، دوبرادران، دوبرارو
فرهنگ فارسی عمید
نام محلی است. حمدالله مستوفی در ذکر مسافت طرق آرد: از سنگان تا جوی مرغ کهتر شش فرسنگ، از او تا اشقران هفت فرسنگ، ازو تا تیران هفت فرسنگ، ازو تا جوی کوشک شش فرسنگ، ازو تا شهر اصفهان چهار فرسنگ. (نزهه القلوب ص 72). بنابراین محل مزبور در 20فرسنگی اصفهان واقع است
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
گویا جایگاهی است در دیار ابوبکر بن کلاب. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
تثنیۀ عمود. مراد دو پای انسان است. (از فرهنگ علوم عقلی از رسائل اخوان الصفا ج 2 ص 322)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
نام قلعه ای است در کوه جحاف در یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان گوران شهرستان شاه آباد واقع در 12هزارگزی خاور گهواره و 2هزارگزی قلۀ امیرخان. ناحیه ای است کوهستانی، سردسیر و 160 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصولاتش غلات، حبوب، توتون، صیفی، لبنیات است و اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله دوهزارگز واقع به عاشقان سید کاکا و عاشقان علی مشهور است ساکنان آن از تیرۀگهواره ای هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
دو رشتۀ خرمابن بر دو لب جوی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان ملکاری بخش سردشت شهرستان مهاباد، واقع در 17هزارگزی شمال باختری سردشت و 11هزارگزی باختر شوسه سردشت به مهاباد کوهستانی و جنگلی است هوای آن معتدل و سالم است و 189 تن سکنه دارد، آب آن از چشمه تأمین میشود محصول آن غلات و توتون و مازوج و کتیرا و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است، راه مالرو دارد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
بچه دان و زهدان را گویند، (برهان قاطع) (آنندراج)، قرارگاه نطفه در شکم که آن را زهدان نیز گویند و بتازیش رحم خوانند، (شرفنامۀ منیری)، و رجوع به زاق و زهدان و رحم شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قِ)
سنگ پشت. لاک پشت. (ازمنتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
از: داق مبدل داغ + دان فارسی، به معنی قسمتی از چپوق که محل سوختن توتون است، سرچپق، سرغلیان، (دزی ج 1 ص 420)
لغت نامه دهخدا
(چَ / چِ)
چشم خانه. (ناظم الاطباء). کاسۀ چشم. حدقۀ چشم. رجوع به چشمخانه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ / عِ)
وسیلۀ عیش. وسیلۀ عشرت و خرمی. جایگاه عیش. عیش خانه. عشرت کده:
گفتم این باغ را که جان من است
چون فروشم که عیشدان من است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ شَ)
در دیوان البسۀ نظام قاری (ص 176) چنین آمده:
زنانش به روی غشقدان کشند
غلافش بر آئینه زانسان کنند.
و نیز در ص 70 آمده:
غشقدان راسر آن خاتون زمانی برنمیگیرد
که گیتی بوی مشک و لادن و عنبر نمیگیرد.
معنی غشقدان معلوم نشد و در فهرست لغات دیوان مذکور نیز معنی نشده است
لغت نامه دهخدا
(عُشْ وَ)
دهی از دهستان خاروطوران بخش بیارجمند شهرستان شاهرود. سکنۀ آن 160 تن. آب آن از قنات کم آب. محصول آن مختصری غلات و پنبه و تنباکو و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(عَ قَ)
خرمائی است. (منتهی الارب). نوعی خرما و تمر است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عاقدات
تصویر عاقدات
جمع عاقده، پیوند گران و زنان جادوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاقدان
تصویر زاقدان
پارسی ک زهدان زاجدان بچه دان زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چشمدان
تصویر چشمدان
چشمخانه کاسه چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انقدان
تصویر انقدان
لاک پشت
فرهنگ لغت هوشیار
عهد کننده پیمان کننده، گره زننده استوار کننده، اجرا کننده صیغه در معامله، کسی که عقد نکاح بندد جمع عاقدین. یا عاقد قرارداد. کسی که قرار دادی را با شخصی یا موسسه ای دولتی منعقد سازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبادان
تصویر عبادان
آبادان شهری است در خوزستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علمدان
تصویر علمدان
داننده علم دانا دانشمند
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عشقیه: تا هر وصف که خواهند از فنون عشقیات و انواع شوقات تقدیم کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقناک
تصویر عشقناک
دارای عشق عاشق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشقباز
تصویر عشقباز
مرد شهوت پرست و عاشق پیشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتقدان
تصویر معتقدان
باور داران گروندگان
فرهنگ لغت هوشیار
دو برادران از ستارگان بینی دو برادران هم خوی یک رنگ همیشه روی در روی (خاقانی تحفه العراقین)
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه پارسی است ودرست آن: اژیران اژیر هوشمند و زیرک شعبه پنجم از شعب بیست و چهار گانه موسیقی که قدما آن را جزو حسینی می دانستند ولی حسین امروزه از قطعات نوا است شعبه ای از بوسلیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرقدان
تصویر فرقدان
((فَ قَ))
دو برادران، نام دو ستاره بر سینه صورت فلکی خرس کوچک یا دب اصغر، فرقد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاقدان
تصویر زاقدان
بچه دان، زهدان
فرهنگ فارسی معین