ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابل آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابل آجل، کنایه از زمان حال
ویژگی آنچه به سرعت فرامی رسد یا انجام می شود، باشتاب، شتابان مثلاً مرگ عاجل، مقابلِ آجل، ویژگی آنچه مربوط به زمان کنونی است، فعلی، مقابلِ آجل، کنایه از زمان حال
یکی عساقیل. (منتهی الارب). واحد عساقل. (از اقرب الموارد). نوعی از سماروغ بزرگ. (آنندراج). نوعی از کماه است. (فهرست مخزن الادویه). عسقول. رجوع به عساقل و عساقیل و عسقول شود
یکی عَساقیل. (منتهی الارب). واحد عَساقل. (از اقرب الموارد). نوعی از سماروغ بزرگ. (آنندراج). نوعی از کماه است. (فهرست مخزن الادویه). عُسقول. رجوع به عساقل و عساقیل و عسقول شود
نام او محمد بن احمد بن ابراهیم اصفهانی و مکنی به ابواحمد و مشهور به عسال است (269-349 هجری قمری). قاضی و محدث و از اهالی اصفهان بود، و مسند قضاوت را در این شهر بعهده داشت. از جمله کتابهای اوست: أحادیث مالک، الامثال، التاریخ، التفسیر، الرقائق، الشیوخ، غریب الحدیث، المسند، المعرفه. (از الاعلام زرکلی از ذکر اخبار اصبهان و سیرالنبلاء) نام او محمد بن موسی عسال نیشابوری و مکنی به ابوعبداﷲ است. ازفقیهان و زاهدان بود و حدیث را از ابن عیینه و هشیم و ابن مبارک شنیده است و احمد بن حرب و ایوب بن حسن از او روایت کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
نام او محمد بن احمد بن ابراهیم اصفهانی و مکنی به ابواحمد و مشهور به عسال است (269-349 هجری قمری). قاضی و محدث و از اهالی اصفهان بود، و مسند قضاوت را در این شهر بعهده داشت. از جمله کتابهای اوست: أحادیث مالک، الامثال، التاریخ، التفسیر، الرقائق، الشیوخ، غریب الحدیث، المسند، المعرفه. (از الاعلام زرکلی از ذکر اخبار اصبهان و سیرالنبلاء) نام او محمد بن موسی عسال نیشابوری و مکنی به ابوعبداﷲ است. ازفقیهان و زاهدان بود و حدیث را از ابن عیینه و هشیم و ابن مبارک شنیده است و احمد بن حرب و ایوب بن حسن از او روایت کرده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
عهد و پیمان نموده. (ناظم الاطباء)، سجل کرده شده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به تسجیل شود: ای هیچ خطی نگشته ز اول بی حجت نام تو مسجل. نظامی. به مملوکی خطی دادم مسلسل به توقیع قزلشاهی مسجل. نظامی. نامه دو آمد ز دو ناموس گاه هر دو مسجل به دو بهرامشاه. نظامی. چنانک خاطر او میخواست آخر کرد (قاضی) و مکتوبی مسجل به ترکمان داد. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 159)، ثابت و مدلل. (ناظم الاطباء). - مسجل شدن، ثابت شدن. مدلل گشتن. - ، سجل کرده شدن: که چون نامۀ حکم اسکندری. مسجل شد از وحی پیغمبری. نظامی. چو شد پرداخته در سلک اوراق مسجل شد به نام شاه آفاق. نظامی. - ، مجاز شدن برای همه. (یادداشت مرحوم دهخدا). - مسجل کردن، ثابت نمودن. مدلل کردن. - ، سجل کردن: کارداران ازل بر دولتش تا ابد فتوی مسجل کرده اند. خاقانی. به حرفی مسجل کنم نام او که ماند در این جنبش آرام او. نظامی. ، آراسته و درست. (ناظم الاطباء)
عهد و پیمان نموده. (ناظم الاطباء)، سجل کرده شده. (غیاث) (آنندراج). و رجوع به تسجیل شود: ای هیچ خطی نگشته ز اول بی حجت نام تو مسجل. نظامی. به مملوکی خطی دادم مسلسل به توقیع قزلشاهی مسجل. نظامی. نامه دو آمد ز دو ناموس گاه هر دو مسجل به دو بهرامشاه. نظامی. چنانک خاطر او میخواست آخر کرد (قاضی) و مکتوبی مسجل به ترکمان داد. (منتخب لطائف عبید زاکانی چ برلن ص 159)، ثابت و مدلل. (ناظم الاطباء). - مسجل شدن، ثابت شدن. مدلل گشتن. - ، سجل کرده شدن: که چون نامۀ حکم اسکندری. مسجل شد از وحی پیغمبری. نظامی. چو شد پرداخته در سلک اوراق مسجل شد به نام شاه آفاق. نظامی. - ، مجاز شدن برای همه. (یادداشت مرحوم دهخدا). - مسجل کردن، ثابت نمودن. مدلل کردن. - ، سجل کردن: کارداران ازل بر دولتش تا ابد فتوی مسجل کرده اند. خاقانی. به حرفی مسجل کنم نام او که ماند در این جنبش آرام او. نظامی. ، آراسته و درست. (ناظم الاطباء)
نام جایگاهی است در عینه، و نام آن در شعر رزاخ بن ربیعۀ عذری آمده است و شتران عسجدی بدانجا منسوبند. و آن را عسجر، به راء نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
نام جایگاهی است در عینه، و نام آن در شعر رِزاخ بن ربیعۀ عُذری آمده است و شتران عسجدی بدانجا منسوبند. و آن را عسجر، به راء نیز خوانده اند. (از معجم البلدان)
ابن عقبه بن صمعه بن عاصم بن مالک بن قیس بن مالک سامی. از اجداد جاهلی است و بطنی از سامه بن لؤی را بنام عسیلی تشکیل می دهد. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عسیلی شود
ابن عقبه بن صمعه بن عاصم بن مالک بن قیس بن مالک سامی. از اجداد جاهلی است و بطنی از سامه بن لؤی را بنام عسیلی تشکیل می دهد. (از اللباب فی تهذیب الانساب). و رجوع به عسیلی شود
راسو. (ناظم الاطباء). رجوع به راسو شود. در یادداشتی بخطمرحوم دهخدا عنجل، ’سیاه گوش و عناق الارض و پروانه و فروانق و فجل’ معنی شده است. رجوع به سیاه گوش شود
راسو. (ناظم الاطباء). رجوع به راسو شود. در یادداشتی بخطمرحوم دهخدا عنجل، ’سیاه گوش و عناق الارض و پروانه و فروانق و فجل’ معنی شده است. رجوع به سیاه گوش شود
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
مقابل آجل و منه لاتبع العاجل بالاَّجل. (اقرب الموارد). دنیا. (غیاث اللغات). این جهان. (منتهی الارب) : نعمت عاجل و آجل بتوداد از ملکان زآنکه ضایع نشود آنچه بجای تو کند. منوچهری. این مرادعاجلش حاصل کند بی اجتهاد وآن هوای آجلش حاصل کند بی انتظار. منوچهری. زیرا که نادان جز به عذاب عاجل از معاصی باز نیاید. (کلیله و دمنه). راحت عاجل را به تشویش محنت آجل منغص کردن خلاف رای خردمند است. (گلستان) ، شتاب کننده و آنچه به شتاب باشد. (غیاث اللغات). بی مهلت. (غیاث اللغات) (منتهی الارب). سریع. (منتهی الارب) : زهر نزدیک خردمندان اگرچه قاتل است چون ز دست دوست میگیری شفای عاجل است. سعدی (کلیات چ فروغی ص 439). ، شتاب. (منتهی الارب)
مباح از هر چیز. (منتهی الارب). بذل شده و مباح برای هر کس. (از اقرب الموارد) : فعلناه و الدهر مسجل، کردیم آن را در حالی که احدی احدی را نمی ترسید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
مباح از هر چیز. (منتهی الارب). بذل شده و مباح برای هر کس. (از اقرب الموارد) : فعلناه و الدهر مسجل، کردیم آن را در حالی که احدی احدی را نمی ترسید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)