جدول جو
جدول جو

معنی عسان - جستجوی لغت در جدول جو

عسان
(عَ جَ)
قریه ای است از نواحی حلب و در حدود یک فرسخ با حلب فاصله دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حسان
تصویر حسان
(دخترانه و پسرانه)
زیبارویان، نیکوان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فسان
تصویر فسان
سوهان، سنگی که برای تیز کردن کارد یا شمشیر و مانند آن به کار می رود، فسن، سان، سان ساو، سنگ ساو، سامیز، مسنّ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عوان
تصویر عوان
هر چیزی که به نیمۀ عمر خود رسیده باشد، آنکه نه پیر باشد نه جوان، میان سال، پاسبان و مامور اجرای حکم دیوان قضا و حسبت، شخص فرومایه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آسان
تصویر آسان
امری که انجام آن به راحتی ممکن باشد، بدون تلاش زیاد، به راحتی، سهل، آسوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رسان
تصویر رسان
رساندن، پسوند متصل به واژه به معنای رساننده مثلاً روزی رسان، نامه رسان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عیان
تصویر عیان
به چشم دیدن، دیدن به چشم، یقین در دیدار، ظاهر، آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لسان
تصویر لسان
زبان، عضو گوشتی و متحرک در دهان انسان و حیوان که با آن مزۀ غذاها چشیده می شود و به جویدن غذا و بلع آن کمک می کند و انسان به وسیلۀ آن حرف می زند، لهجه و طرز تکلم و گفتار هر قوم و ملت
لسان حال: آنچه از صورت ظاهر که دلالت بر کیفیت و حالت درونی بکند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان
تصویر عنان
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حسان
تصویر حسان
خوبیها، نیکویی ها، جمع واژۀ حسن، حسن، جمع واژۀ حسنه، حسنه
فرهنگ فارسی عمید
(عُ)
منسوب به عسان، که آن بطنی است از صدف، و از آنها است دحین و ربیعه دو فرزند عسان که هر کدام از آنها به ’عسانی’ ملقب شده اند. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(تِ کِلْ لا)
جنبیدن سر پیرمرد از پیری و کلانسالی. (از ناظم الاطباء). جنبانیدن سر از کلانسالی. (آنندراج) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
جمع واژۀ قعس. (اقرب الموارد). رجوع به قعس شود
لغت نامه دهخدا
(قِ سَ)
موضعی است. (منتهی الارب) (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نشان و آثار و جای چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشانها و جای چیزی. (از اقرب الموارد). الواح شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). نشانها و آثاری که از پیۀ گوشت شتر باقی مانده باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(وِدَ)
اندک از گیاه رویانیدن زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گیاه کم رویانیدن زمین. (از اقرب الموارد) ، پلید داشتن و مکروه دانستن. یقال: انا اعشف هذا، پلید میدارم و مکروه میدانم آنرا. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ناپاک دانستن و مکروه داشتن طعام را، یقال: انا اعشف هذا الطعام، ای اقذره و اکرهه. (از اقرب الموارد) ، شناخته ناشدن کار زشت. یقال: مایعشف لی امر قبیح (مجهولاً) ، شناخته نشد کار زشت. و شناخته نشدن: قد رکبت امراً ماکان یعشف لک (مجهولاً) ، مرتکب شدی کاری را که جهت تو شناخته نمیگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از رسان
تصویر رسان
رساننده و آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرسان
تصویر عرسان
تثنیه عرس شیر نر و شیر ماده جفت شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عکان
تصویر عکان
گردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساء
تصویر عساء
کلانسال گردیدن، خشک شدن، ستبرگشتن، تاریک شدن، منغر (قدح بزرگ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسار
تصویر عسار
درویشی تنگدستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عساس
تصویر عساس
گزیر (عسس) شبگرد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسال
تصویر عسال
انگبین چین انگبین گیر، نیزه جنبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسبان
تصویر عسبان
جمع عسیب، دم استخوان ها
فرهنگ لغت هوشیار
پاکفتگی دراسپ، آسه گاه در چرخ، لانه کفتار، مانند همتا، دوری، نای مسی از سازه های بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثان
تصویر عثان
گرد، دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسون
تصویر عسون
فربه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدان
تصویر عدان
دریا کنار، رود کنار، هفت سال از زمان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حسان
تصویر حسان
بسیار نیکو و خوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجان
تصویر عجان
گردن، سرین، زیر زنخ، نشیمنگاه خازه گیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بسان
تصویر بسان
مثل شبه نظیر مانند. توضیح دایم الاضافه است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آسان
تصویر آسان
خوار، سهل، میسر، صعب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسان
تصویر خسان
فرومایگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمان
تصویر عمان
اروستان نام سرزمینی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عیان
تصویر عیان
هویدا، آشکار
فرهنگ واژه فارسی سره