جدول جو
جدول جو

معنی عزشانه - جستجوی لغت در جدول جو

عزشانه
گرامی است شان او. دربارۀ خداوند گفته می شود
تصویری از عزشانه
تصویر عزشانه
فرهنگ فارسی عمید
عزشانه
ارجمند است مقام وی
تصویری از عزشانه
تصویر عزشانه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کوشانه
تصویر کوشانه
(دخترانه)
کوشا، ساعی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از میشانه
تصویر میشانه
(دخترانه)
مشیانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرفانه
تصویر عرفانه
(دخترانه)
عرفان (عربی) + ه (فارسی) مرکب از عرفان (معرفت) + ه (پسوند نسبت)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
گاری، کالسکه، دلیجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گوشانه
تصویر گوشانه
گوشه، کنج، زاویه، کناره، لبه، جای خلوت و آرام، قسمتی از چیزی، در موسیقی هر یک از قطعات یا آهنگ هایی که دستگاه ها و نغمات موسیقی ایرانی را تشکیل می دهند و به دو دستۀ کلی گوشه های سازی و گوشه های آوازی تقسیم می شوند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عزاخانه
تصویر عزاخانه
ماتم خانه، خانه ای که در آن عزا و ماتم برپا می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
چرب و شیرین، لقمۀ چرب و شیرین، سخن شیرین و دل چسب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عاشقانه
تصویر عاشقانه
عاشق وار مانند عاشقان، عاشق مانند، از روی عشق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصرانه
تصویر عصرانه
غذایی که هنگام عصر می خورند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
همچون موش مانند موشان، برای مثال همچو نخلی برنیارد شاخ ها / کرده موشانه زمین سوراخ ها (مولوی - ۶۷۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاشانه
تصویر کاشانه
خانه، خانۀ کوچک
خانۀ زمستانی، آشیانه، لانه
فرهنگ فارسی عمید
(عُ نَ)
آنچه افتاده باشد از خرما بی قیمت و رایگان. (منتهی الارب). افتاده های خرما، و آن خرمایی است که پس از درویدن، از شاخه های ضخیم آن چیده می شود. (از اقرب الموارد). عشان. و رجوع به عشان شود، تنه درخت. (منتهی الارب) ، اصل و ریشه شاخۀ درخت خرما. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
مؤنث عطشان. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). زن تشنه. (ناظم الاطباء). عطشی ̍. ج، عطشانات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عطشان و عطشی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشانه
تصویر پیشانه
بالای خانه، صدر مجلس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عطشانی
تصویر عطشانی
تشنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موشانه
تصویر موشانه
مانند موش همچون موشان: (همچو نخلی بر نیارد شاخها کرده موشانه زمین سوراخها) (مثنوی. نیک. 4: 5)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوشانه
تصویر لوشانه
سخن دلچسب و شیرین
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه: اگر مرا هزیمت دادید ترک از سیستان گیرم و بهمان گوشانه راضی شوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاشانه
تصویر کاشانه
خانه کوچک، رواق
فرهنگ لغت هوشیار
چاشت (یک حصه از چهارحصه روز را گویند و طعامی که درآن وقت خورند) غذایی که هنگام عصر خورند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزاخانه
تصویر عزاخانه
خانه ای که در آن عزا بر پا میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عزبخانه
تصویر عزبخانه
پیوار خانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربانه
تصویر عربانه
کلی از ابزار های خنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشقانه
تصویر عاشقانه
با نهایت میل، از کمال محبت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادانه
تصویر عادانه
همچون عابدان به طور تقدس و زهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عز شانه
تصویر عز شانه
گرامی است شان او (درباره خدا استعمال شود) : (00 چه باری - عز شانه و عم احسانه - ذات مطهر آن پادشاه دین پرور عدل گستر را از کرایم شمایل پسندیده 00000 آفریده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دزدانه
تصویر دزدانه
بطور دزدی دزدکی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاشقانه
تصویر عاشقانه
((ش نِ))
مانند عاشق ها، از روی عاشقی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عصرانه
تصویر عصرانه
((عَ نِ))
غذایی که هنگام عصر خورند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرشانه
تصویر سرشانه
اپل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از افشانه
تصویر افشانه
اسپری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عاشقانه
تصویر عاشقانه
دل سپارانه، شورمندانه، مهرآمیز
فرهنگ واژه فارسی سره