ماتم زده و آنکه بحالت عزا و سوگواری باشد. (ناظم الاطباء). شخصی که بمناسبت فوت یکی از نزدیکان سوکوار باشد. (فرهنگ فارسی معین). ماتمی. مصیبت زده. سوکوار. شادی و عیش عالم در خاطر دل افکار شرمنده تر ز عید است در خانه عزادار. محمدسعید اشرف (از آنندراج). دوستان را نبود بس که بهم یکرنگی پوشش مرده سفید است و عزادار سیاه. میرزا اسماعیل ایما (از آنندراج)
ماتم زده و آنکه بحالت عزا و سوگواری باشد. (ناظم الاطباء). شخصی که بمناسبت فوت یکی از نزدیکان سوکوار باشد. (فرهنگ فارسی معین). ماتمی. مصیبت زده. سوکوار. شادی و عیش عالم در خاطر دل افکار شرمنده تر ز عید است در خانه عزادار. محمدسعید اشرف (از آنندراج). دوستان را نبود بس که بهم یکرنگی پوشش مرده سفید است و عزادار سیاه. میرزا اسماعیل ایما (از آنندراج)
مانند آزادمردان، آزادمانند، برای مثال زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربه سر همه پند است ی به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی - ۴۹۴) ، گشاده در هر دو آزادوار / میان کوی کندوری افکنده خوار (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۱) در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مثال این زند بر چنگ های سغدیان پالیزبان / وآن زند بر نای های لوریان آزادوار (منوچهری - ۳۶)
مانند آزادمردان، آزادمانند، برای مِثال زمانه پندی آزادوار داد مرا / زمانه چون نگری سربه سر همه پند است ی به روز نیک کسان گفت تا تو غم نخوری / بسا کسا که به روز تو آرزومند است (رودکی - ۴۹۴) ، گشاده در هر دو آزادوار / میانْ کوی کَنْدوری افکنده خوار (ابوشکور - شاعران بی دیوان - ۱۰۱) در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، برای مِثال این زند بر چنگ های سُغدیان پالیزبان / وآن زند بر نای های لوریان آزادوار (منوچهری - ۳۶)