جدول جو
جدول جو

معنی عرهضان - جستجوی لغت در جدول جو

عرهضان
اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرفان
تصویر عرفان
(دخترانه و پسرانه)
یکی از مراحل سلوک، معرفت، شناخت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عرشیان
تصویر عرشیان
(دخترانه)
عرش (عربی) + ی (فارسی) + ان (فارسی) ملائکه، فرشتگان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرهان
تصویر فرهان
(پسرانه)
نام مکانی در نزدیکی همدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از طرهان
تصویر طرهان
(پسرانه)
طرحان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از برهان
تصویر برهان
(پسرانه)
دلیل، حجت
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمضان
تصویر رمضان
(پسرانه)
سنگ گرم و سوزان، نام ماه نهم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رمضان
تصویر رمضان
ماه رمضان، ماه نهم سال قمری، شهر الصوم، ماه روزه، رمضان المبارک، ماه صیام، ماه مبارک، شهر الصبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
کسی که در دیر به سر می برد و به عبادت مشغول است، راهب، پارسا و عابد مسیحی، دیرنشین، جمع راهب، راهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رهبان
تصویر رهبان
نگهبان راه، نگه دارندۀ راه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از برهان
تصویر برهان
حجت، دلیل، دلیل قاطع
فرهنگ فارسی عمید
(عَ)
جمع فارسی عرشی، منسوب به عرش. کنایه از ملائکۀ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج) (برهان). روحانیان. ملائک:
عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنند
پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند.
خاقانی.
عرشیان سایۀ حقش دانند
اختران نور مطلقش دانند.
خاقانی.
تا به دور دولت او گشت شروان خیروان
عرشیان فیض روان بر خیروان افشانده اند.
خاقانی.
ز بند جهان داد خود راخلاص
به معشوقی عرشیان گشت خاص.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
عرقصاء، که گیاهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسم حندقوقی است یابربطور است. (مخزن الادویه). رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عَ فَ)
گیاهی است که آن را ذرق نامند. حندقوقا. عرقصان. عریفضان. عرنفضان. رجوع به ذرق در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ فَ)
گیاهی است که آن را ذرق نامند. رجوع به ذرق و عریفاضانه شود
لغت نامه دهخدا
(حُ)
وادیی است از اودیۀ قبلیه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ)
اسم عربی حندقوقا و بخورالاکراد است. (تحفۀ حکیم مؤمن) (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
نام جایگاهی است. و کلمه آن در عربی شناخته نیست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ / عُ)
جمع واژۀ عریض. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به عریض شود
لغت نامه دهخدا
(عَ سَ)
دهی است از دهستان جندق بیابانک بخش خوربیابانک شهرستان نائین. سکنه 105 تن. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(عُ دُ)
درشت سخت اندام بدخوی. (آنندراج). سخت جفاکار. (از اقرب الموارد) ، سطبرگردن. (آنندراج). درشت گردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
تثنیۀ عارض (در حالت رفعی). رجوع به عارض شود
لغت نامه دهخدا
(تَ هََ)
قونیزه. قونیزا. طبّاق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است که به یونانی فوثیراگویند و آن را به عربی طباق گویند. (از مفردات ابن البیطار ص 138). و رجوع به ترهلا و طباق و طباقه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ هََ)
آنکه به اول شب راه نرود و در راه خسبد، یا عام است در هر دو. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از برهان
تصویر برهان
حجت، دلیل قاطع وروشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عروسان
تصویر عروسان
ویوتکان اروسان ویوکان دغدکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشیان
تصویر عرشیان
تختیان فرشتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارهان
تصویر ارهان
گران کردن، پیشخرید، گران خریدن، گرو گذاشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمضان
تصویر رمضان
ماه روزه، ماه نهم از ماههای قمری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ریضان
تصویر ریضان
جمع روضه، روادها مرغزارها بستان ها
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که در دیر به عبادت مشغول باشد، ترسکار، زاهد و پرهیزگار، پارسای ترسایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرهان
تصویر شرهان
کادمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترهلان
تصویر ترهلان
قونیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از برهان
تصویر برهان
فرنود، نخش، پروهان
فرهنگ واژه فارسی سره