جمع فارسی عرشی، منسوب به عرش. کنایه از ملائکۀ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج) (برهان). روحانیان. ملائک: عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنند پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند. خاقانی. عرشیان سایۀ حقش دانند اختران نور مطلقش دانند. خاقانی. تا به دور دولت او گشت شروان خیروان عرشیان فیض روان بر خیروان افشانده اند. خاقانی. ز بند جهان داد خود راخلاص به معشوقی عرشیان گشت خاص. نظامی
جمع فارسی عرشی، منسوب به عرش. کنایه از ملائکۀ مقربین و حاملان عرش باشد. (آنندراج) (برهان). روحانیان. ملائک: عرشیان بانگ و ﷲ علی الناس زنند پاسخ از خلق سمعنا و اطعنا شنوند. خاقانی. عرشیان سایۀ حقش دانند اختران نور مطلقش دانند. خاقانی. تا به دور دولت او گشت شروان خیروان عرشیان فیض روان بر خیروان افشانده اند. خاقانی. ز بند جهان داد خود راخلاص به معشوقی عرشیان گشت خاص. نظامی
قونیزه. قونیزا. طبّاق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است که به یونانی فوثیراگویند و آن را به عربی طباق گویند. (از مفردات ابن البیطار ص 138). و رجوع به ترهلا و طباق و طباقه شود
قونیزه. قونیزا. طُبّاق. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). این نامی است که مردم بربر به گیاهی اطلاق کنند که به یونانی قونیزه گویند. (از لکلرک ج 1 ص 310). ترهلان و ترهلا اسم بربری گیاهی است که به یونانی فوثیراگویند و آن را به عربی طباق گویند. (از مفردات ابن البیطار ص 138). و رجوع به ترهلا و طباق و طباقه شود