جدول جو
جدول جو

معنی عرنقصان - جستجوی لغت در جدول جو

عرنقصان
(عُ رَ قُ)
عرقصاء. (منتهی الارب). اسم حندقوقی است یا یربطوره است. (مخزن الادویه). عرقصات. عرقصان. عریقصاء. رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نقصان
تصویر نقصان
کمی، کاستی، کم، ناقص، زیان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رقصان
تصویر رقصان
در حال رقصیدن، رقصنده
فرهنگ فارسی عمید
(عَ رَ)
عرقصاء، که گیاهی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اسم حندقوقی است یابربطور است. (مخزن الادویه). رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(تَ لَبْ بُ)
پویه دویدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پای کوفتن. (المصادر زوزنی). رقص. رجوع به رقص شود
لغت نامه دهخدا
(رَ)
صفت حالیه. در حال رقصیدن. (یادداشت مؤلف) (فرهنگ فارسی معین) :
تو نبینی برگها با شاخها
کت زنان رقصان تحریک صبا.
مولوی.
دست می زد چون رهید از دست مرگ
سبز و رقصان در هوا چون شاخ و برگ.
مولوی.
، رقصنده. (فرهنگ فارسی معین).
- رقصان شدن، به رقص درآمدن. رقصیدن:
در هوای عشق حق رقصان شوند
همچو قرص بدر بی نقصان شوند.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(عُرْ رُ نَدد)
کوهی است. (منتهی الارب). کوهی است مابین تیماء و دو کوه طی ٔ. و گویند در دنبالۀ جبال صبح، از بلاد فزاره است. و گویند رملی است در بلاد عقیل. و گویند نام وادیی است مشهور. و نیز گویند آن کوهی است در جناب در پایین وادی القری به سوی فید. و این سرزمین به کثرت وحوش و ددان وصف می گردد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عِ)
جائی است. (منتهی الارب). منظور دو عرق بصره است که عرق ناهق و عرق ثادق می باشد. (از معجم البلدان). رجوع به عرق ناهق شود
لغت نامه دهخدا
(عُ قُ)
ذرق یا یربطو، و آن گیاهی است که ساقش مانند ساق رازیانه باشد و دستۀ کلان و انبوه، عظیم النفع در جمیع اقسام وبا و درد دندان کرم خورده و گوش و سپرز و دردسر کهنه و نزله و جز آن. (منتهی الارب). حندقوقی یا یربطو است و آن همان ذرق باشد. گویند آن نباتی است که ساقه هایش به ساق رازیانه میماند. و یک دستۀ آن بسیار و انبوه است، و در جمیع انواع وبا و درد دندان کرم خورده، به وسیلۀ غرغره کردن با آبی که این گیاه در آن جوشانده شده است، و نیز برای درد گوش و طحال و صداع مزمن و نزله ها و غیره بسیار سودمند است. (از تاج العروس). حندقوقی، واحد آن عرقصاءه. (از اقرب الموارد). نام گیاهی مانند رازیانه که در طب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء). اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه). عرقصان. عرنقصان. عریقصاء. عریقصانه. رجوع به عرقصان و عرنقصان و عریقصاء و عریقصانه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
تثنیۀ عراق (در حالت رفع). بصره و کوفه. (معجم البلدان) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ)
حندقوقی است. (مخزن الادویه) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ نَ)
حندقوقی. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). اسم حندقوقی است، یا یربطوره است. (مخزن الادویه). و رجوع به عرقصاء شود
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ قِ)
به معنی عریقطه است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به عریقطه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از رقصان
تصویر رقصان
وشتان رقصنده، درحال رقصیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقصان
تصویر نقصان
کم شدن، کاسته شدن، عیب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریقطان
تصویر عریقطان
یونانی تازی گشته سرگین گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نقصان
تصویر نقصان
((نُ))
کاسته شدن، کم شدن، عیب، نقص
فرهنگ فارسی معین
قلت، کاستی، کاهش، کسری، کمی، شایبه، منقصت، نقص، نقیصه
متضاد: افزایش، کمال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آسیب، از دست دادن، زیان، ضرر
دیکشنری اردو به فارسی