جدول جو
جدول جو

معنی عرمضه - جستجوی لغت در جدول جو

عرمضه
(عَ مَ ضَ)
یکی عرمض. (منتهی الارب). واحداز عرمض. (از اقرب الموارد). رجوع به عرمض شود
لغت نامه دهخدا
عرمضه
(خَ)
چغزلاوه برآوردن آب. (از منتهی الارب). دارای طحلب و خزه شدن آب. (از اقرب الموارد). عرماض. رجوع به عرماض شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرضه
تصویر عرضه
لیاقت، طاقت، توانایی، نشانه، در معرض
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
عرض، پیشنهاد، نمایش، ارائه، در دسترس یا معرض خرید قرار دادن کالا
عرضه داشتن (کردن): اظهار کردن، بیان کردن، ارائه دادن، نشان دادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراضه
تصویر عراضه
سوغات، هدیه ای که کسی از سفر برای دوستان و آشنایان خود بیاورد
رهاورد، تحفه، ارمغان، سفته، نورهان، نوراهان، نوارهان، راهواره، بازآورد، بلک، لهنه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
شکواییه، نامه ای که کسی به شخص بالاتر از خود می نویسد، عرض حال
فرهنگ فارسی عمید
(اَ مِ ضَ)
جمع واژۀ رمضان، ماه نهم عربی، ارمنی. ارمنستانی، قوم ارمنستان. ارامنه. ارمنیان
لغت نامه دهخدا
(عُ رَ عِ رَ)
از بلاد بنی نمیر است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(عَ ضَ)
نسیب بن اسعد عریضه. شاعر و ادیب، و از پایه گذاران ’الرابطه القلمیه’ در امریکا (مهاجران) است. وی به سال 1304 ه. ق. در حمص متولد شد و ابتدا در همان شهر و سپس در مدرسه روسی در ناصره تحصیل کرد. آنگاه بسال 1905 میلادی به نیویورک مهاجرت نمود و مجلۀ الفنون را انتشار داد. سپس سردبیر روزنامۀ یومیۀ مرآهالغرب گشت و پس از آن سردبیری روزنامۀ ’الهدی’ را بعهده گرفت. به سال 1365 ه. ق. در شهر بروکلن درگذشت. او راست: 1- الارواح الحائره، که دیوان شعراوست. 2- أسرار البلاط الروسی، که داستان است. 3- دیک الجن الحمصی، و آن داستانی است که در ’مجموعه الرابطه القلمیه’ منتشر ساخته است. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عُ عِ)
دهی است از دهستان منیوحی بخش قصبۀ معمرۀ شهرستان آبادان، واقع در 15هزارگزی شمال باختری نهر قصر و 13هزارگزی جنوب خاوری راه خسروآباد به آبادان کنار شطالعرب. گرمسیر و مرطوب است. 200 تن سکنه دارد. آب آن از شطالعرب و آب لوله کشی خسرو آباد تأمین میشود. محصولات آن خرما و انگور است. شغل اهالی ماهیگیری و حصیربافی است. ساکنین از طائفۀآل ابومصرف هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حَ یَ)
پهن گردیدن. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
استوار گردیدن اندام کسی سپس نرمی و فروهشتگی. (از منتهی الارب). سخت گردیدن بدن پس از سست بودن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عرمض
تصویر عرمض
تیغدار خار دار چغزلاوه، درخت خرد بوته
فرهنگ لغت هوشیار
خرمن: جویاگندم، گوشت، بوی پختنی بند (سد)، موش دشتی: نر خرمن ناکوفته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
ارائه، اظهار، هدیه، سان، بیان همت، طاقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراضه
تصویر عراضه
ره آورد راه آورد (طعام و جز آن)، راه آورد (طعام و جز آن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
نامه ای که به شخص بالاتر از خودش بنویسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراضه
تصویر عراضه
((عُ ض ِ یا ضَ))
ره آورد (طعام و جز آن)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عریضه
تصویر عریضه
((عَ ض))
مؤنث عریض، عرض حال، نامه یا در خواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می نویسد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرمه
تصویر عرمه
((عَ رْ مَ یا مِ))
توده ریگ، جای گرد آمدن ریگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
((عُ ض))
همت، لیاقت، طاقت، توانایی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
((عَ ض))
به نمایش گذاشتن، نمایش، ارائه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
چیرگی، شایستگی، نمایش، جربزه
فرهنگ واژه فارسی سره
خط، رقعه، رقیمه، طومار، عرضحال، کاغذ، مراسله، مرقومه، مکتوب، منشور، نامه، نبشته، نوشته، ورقه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
Supply
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
approvisionnement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
suministro
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
levering
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
fornitura
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
поставка
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
fornecimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
dostawa
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
постачання
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
Versorgung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عرضه
تصویر عرضه
आपूर्ति
دیکشنری فارسی به هندی