جمع واژۀ أعرم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به أعرم شود، جمع واژۀ عرم. (منتهی الارب). رجوع به عرم شود، جمع واژۀ عریم. (اقرب الموارد). رجوع به عریم شود
جَمعِ واژۀ أعرم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به أعرم شود، جَمعِ واژۀ عَرم. (منتهی الارب). رجوع به عرم شود، جَمعِ واژۀ عَریم. (اقرب الموارد). رجوع به عریم شود
امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
امر، دستور، حُکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حُکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل فرمان بردن: کنایه از اطاعت کردن فرمان راندن: کنایه از حکومت کردن فرمان دادن: امر کردن، حکم کردن، اجازه دادن فرمان یافتن: دریافت کردن فرمان، کنایه از مردن
چوزه شوات شوات (بوقلمون، حباری که تازی گشته هوبره با چرز است)، مار زاد، بچه اژدها، نامی است در تازی ویژه مردان جوجه هوبره، مار، بچه مار، از اعلام مردان است
چوزه شوات شوات (بوقلمون، حباری که تازی گشته هوبره با چرز است)، مار زاد، بچه اژدها، نامی است در تازی ویژه مردان جوجه هوبره، مار، بچه مار، از اعلام مردان است