معنی عریان - فرهنگ فارسی عمید
معنی عریان
- عریان عُریان
- برهنه، لخت، ورت، رت، لاج، پتی، لچ، عور، تهک، اوروت، غوشت، عاری، متجرّد، معرّیٰ بِرِهنِه، لُخت، وَرت، رَت، لاج، پَتی، لُچ، عور، تَهَک، اُوروت، غوشت، عاری، مُتَجَرِّد، مُعَرّیٰ
تصویر عریان
فرهنگ فارسی عمید