جدول جو
جدول جو

معنی عرجی - جستجوی لغت در جدول جو

عرجی
(عَ جی ی)
نسبت است به عرج که موضعی است به مکه. (از اللباب ج 2 ص 131). منسوب است به عرج که دهی است از نواحی طائف و در ابتدای تهامه واقع، و میان آن و مدینه هفتاد و هشت میل است و در بلاد هذیل واقع است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عرجی
(عَ)
عبدالله بن عمر بن عبدالله بن عمرو بن عثمان بن عفان اموی عرجی. شاعر و از مردم عرج است از نواحی طائف. (از معجم البلدان) (از اللباب ج 2 ص 131)
شاعری از امویان معاصر ولید بن یزید. و او راست بیت معروف:
أضاعونی و أی فتی أضاعوا
لیوم کریهه و سداد ثغر.
(یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گرجی
تصویر گرجی
از مردم گرجستان، از قوم گرج، زبان قوم گرج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
نوعی قایق کوچک پارویی یا موتوری، زورق
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینۀ روزانه، پولی که برای هزینۀ خاصی لازم است، مقابل خاصّه، معمولی، متعارف
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرجی
تصویر فرجی
جامۀ ردامانندی که بر روی جامه های دیگر بر تن می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربی
تصویر عربی
زبانی از شاخۀ زبان های سامی که در شبه جزیرۀ عربستان، شمال قارۀ افریقا و کشورهای کویت، عراق، فلسطین، امارات و چند کشور دیگر رایج است، مربوط به قوم عرب مثلاً رقص عربی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرجا
تصویر عرجا
مؤنث واژۀ اعرج، کسی که پایش لنگ باشد
کفتار، پستانداری گوشت خوار شبیه سگ که دست هایش از پاها بلندتر است و معمولاً از لاشۀ جانوران تغذیه می کند، ضبع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
امیدوار شدن، امید داشتن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
از مردم مراغه است. مؤلف مجمعالخواص آرد: از مراغه حریفی است بسیار بیقید و لاابالی و ’اعرجی’ تخلص می کند. اگر ناداشت نمی شد با اوباش اردو همیشه مست و پریشان راه میرفت با چنین شعری کس را هم قبول ندارد:
بیر سروقد لاله عذاریم باردور
بیر تازه نهال جویباریم باردور
قربان اولایم باشینه بیر کز دیمادی
بیر غمزدۀ سینه فکاریم باردور.
(مجمعالخواص ص 291)
لغت نامه دهخدا
این واژه را شاد فراهم آورنده آنندراج از غیاث اللغات برگرفته و آن را تازی دانسته یک لا گونه ای پوشش در ویشانه است نوعی جبه صوفیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
قایق موتوری یا پاروئی کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به گرج: از قوم گرج گرجستانی، زبان مردم گرجستان، خط مردم گرجستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عریج
تصویر عریج
کار نااستوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرفی
تصویر عرفی
مقابل شرعی، منسوب به عرف، مبالغه شده
فرهنگ لغت هوشیار
دشت بی درخت شاهپای مهره ای که شترنگ باز میان شاه خود و رخ هماور می نهد برخی عراب گویند که نادرست است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربی
تصویر عربی
منسوب به عرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرجه
تصویر عرجه
ایستگاه، پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرجا
تصویر عرجا
کفتار از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
تاوری فتادی، گناه کوچک بخشودنی در دین ترسایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجری
تصویر عجری
دروغگوی، کذب، بلا و سختی
فرهنگ لغت هوشیار
پیلستکین بت پیلستکین و ماه سیمین نگار قند هار و شمسه چین (ویس و رامین) آن چه که از عاج ساخته شده عاجین
فرهنگ لغت هوشیار
امید مندی، امید داشتن امید داشتن امیدوار بودن، امیدواری، جمع ترجیحت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
هزینه روزانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرشی
تصویر عرشی
منسوب به عرش، آسمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربی
تصویر عربی
((عَ رَ))
از نژاد عرب، زبان مردم عرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
((کَ رَ))
زورق، قایق کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرجی
تصویر فرجی
((فَ رَ))
خرقه، نوعی لباس بلند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ترجی
تصویر ترجی
((تَ رَ جِّ))
امید داشتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
((عَ رَ))
منسوب به عرض
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرجی
تصویر شرجی
((شَ))
آب و هوای گرم و مرطوب ویژه مناطق ساحلی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرجی
تصویر خرجی
((خَ))
هزینه، هزینه زندگی
خاصه خرجی: ول خرجی تبعیض آمیز، بذل و بخشش اسراف آمیز و معمولاً غیرعادلانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کرجی
تصویر کرجی
قایق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرجی
تصویر شرجی
Muggy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عرضی
تصویر عرضی
Cross, Transversely
دیکشنری فارسی به انگلیسی