جدول جو
جدول جو

معنی عربده - جستجوی لغت در جدول جو

عربده
بدمستی، نعره، فریاد، بدخلقی، بدخویی، جنگجویی
تصویری از عربده
تصویر عربده
فرهنگ فارسی عمید
عربده
بدخوئی، جنگجوئی غوغا و شورش
تصویری از عربده
تصویر عربده
فرهنگ لغت هوشیار
عربده
((عَ بَ دِ))
تند خویی، بدخلقی، داد و فریاد، نعره
تصویری از عربده
تصویر عربده
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عابده
تصویر عابده
(دخترانه)
مؤنث عابد، عبادت کننده، پرستنده چیزی یا کسی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عابده
تصویر عابده
پرستنده: زن مونث عابد زن پرستش کننده جمع عابدات
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی از آلات جنگ و قلعه گیری است که کوچکتر از منجنیق که بدان سنگ بر دشمن اندازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربیه
تصویر عربیه
مونث عربی تازیکی مونث عربی. مونث عربی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کربده
تصویر کربده
کوشش در دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
((عَ دِ))
از ابزارهای جنگ شبیه به منجنیق که در قدیم برای پرتاب سنگ ازآن استفاده می کردند، واحد شمارش توپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عراده
تصویر عراده
واحد شمارش توپ، از آلات جنگی شبیه منجنیق که برای پرتاب کردن سنگ به کار می رفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ربده
تصویر ربده
تیرگی خاکستری گونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبده
تصویر عبده
عابد، عبادت کننده، پرستنده، آنکه خدا را پرستش می کند
فرهنگ فارسی عمید
جمع عبد، بند گان، توانایی، ماند گاری، جاودانگی، فربهی، بویه کوب، ننگ، جمع عابد به معنی پرستندگان
فرهنگ لغت هوشیار
تازی ناب، زن شوی دوست، پر آب، تباهیده تبست کم تبست (معده فاسد شده) منسوب به عرب از قوم عرب تازی، زبان قوم مزبور زبان تازی. منسوب به عرب از قوم عرب تازی، زبان قوم مزبور زبان تازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربد
تصویر عربد
سخت بسیار، مار نر، خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربه
تصویر عربه
((عَ بِ یا بَ))
گردونه، کالسکه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبده
تصویر عبده
((عَ بَ دِ))
جمع عابد، پرستندگان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عربده جو
تصویر عربده جو
ستیزه جو، جنگجو، آشوب طلب، آنکه نعره و فریاد می زند و آشوب برپا می کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربده کشیدن
تصویر عربده کشیدن
بد مستی کردن، داد و بیداد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن، بد خویی کردن، بدمستی، نعره زنی، نعره زدن
فرهنگ لغت هوشیار
فتویی بد خویی بد مستی بد خویی، بد مستی، نعره زنی، حقه بازی. بد خویی، بد مستی، نعره زنی، حقه بازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربده جوی
تصویر عربده جوی
جنگ آور، ستیزه جوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربده جویی
تصویر عربده جویی
داد و فریاد و جار و جنجال راه انداختن، بدخویی، بدمستی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عربده جویی
تصویر عربده جویی
بدمستی، آشوب طلبی
فرهنگ فارسی عمید