جدول جو
جدول جو

معنی عربات - جستجوی لغت در جدول جو

عربات
(عَ رَ)
کشتیهای بسته در دجله که بجای پل باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عربات
(عَ رَ)
جمع واژۀ عربه و آن بلاد عرب باشد، و راهی است در کوه بطریق مصر، عربه بلغت اهل جزیره سفینه ای باشد که در آن آسیائی در میان آب جاری مثل دجله و فرات و غیره سازند و این لغت ظاهراً مولده است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عرصات
تصویر عرصات
عرصه، کنایه از صحرای محشر در روز قیامت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضربات
تصویر ضربات
ضربت ها، ضربه ها، کوبیدن ها، جمع واژۀ ضربت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع واژۀ عبره، حساب کردن مالیات محصول، مالیات
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عقبات
تصویر عقبات
عقبه ها، راههای سخت کوهستانی، گردنه ها، جمع واژۀ عقبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
عتبه ها، آستانه های در، آستانه ها، درگاه ها، مقبره های هر یک از امامان و بزرگان تشیع، جمع واژۀ عتبه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عربیت
تصویر عربیت
زبان عربی، عرب بودن
فرهنگ فارسی عمید
(غَ نَ)
موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است که در آن بعضی از بنی اسد کشته شدند و شاعر ایشان چنین سرود:
الا یا طال بالغربات لیلی
و مایلقی بنو اسد بهنه
و قائله اسبت فقلت جیر
اسی اننی من ذاک انه.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قِ)
جمع واژۀ قربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قربه شود
لغت نامه دهخدا
(قِ رِ)
جمع واژۀ قربه. (منتهی الارب) (آنندراج) (اقرب الموارد). رجوع به قربه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ)
جمع واژۀ تربه. سرانگشتان. (از منتهی الارب). سرانگشتان. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(حَ رَ / حَ)
جمع واژۀ حربه. (منتهی الارب). فسادهای دین، نیزه زنیها، سلب های مال کسان
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
جمع واژۀ خربه و خربه. (از منتهی الارب). رجوع به خربه و خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع واژۀ خربه. رجوع به خربه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(ثَ رَ)
انگشتان، جمع واژۀ ثرب
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
جمع واژۀ عنبه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به عنبه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ تی ی)
ساکنین عربه را گویند که موضعی است به فلسطین. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
از ریشه پارسی ربون پیشمزد پیشا دست (بیعانه) آرمون گشاده زبان تازیکان تازیان تازیان پارسی تازی گشته آزمون ربون پیشمزد پیش پرداخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
جمع عبره، اشک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معربه، تازی گشتگان تازی گشته ها تازیدگان جمع معربه (معرب)، جمع معربه (معرب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خربات
تصویر خربات
جای خراب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تربات
تصویر تربات
سر انگشتان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع ضربه، زنش ها کوب ها یکبار زدن، زدن ضربت، زخم کوب، آسیب، کعبتین طاوس قرعه، (بکس کشتی) هر یک از حملات ورزشکار که به نتیجه مثبت برسد. یا ضربه فنی. پیروزی یافتن بر حریف با فن کاری. یا دو ضربه یا سه ضربه زدن، از دو یا سه راه استفاده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
جمع عتبه، به مشاهد متبرکه اطلاق کنند عتبات عالیات
فرهنگ لغت هوشیار
آنجا که حج کنند، موقف حاج است در روز نهم ذی الحجه بفاصله دوازده مایلی مکه معظمه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عقبه، راه های دشوار راه دشوار در کوه گردنه، امری سخت و دشوار، جمع عقبات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرصات
تصویر عرصات
جمع عرصه، رستخیز میدانها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عربیت
تصویر عربیت
عرب بودن، متصف به صفات عرب بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قربات
تصویر قربات
جمع قربه، مشک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرباء
تصویر عرباء
تازی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبرات
تصویر عبرات
((عَ بَ))
جمع عبره، اشک ها، سرشک ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عتبات
تصویر عتبات
((عَ تَ))
جمع عتبه
عتبات عالیه: کنایه از آرامگاه امامان شیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرصات
تصویر عرصات
((عَ رَ))
جمع عرصه، کنایه از رستاخیز و صحرای محشر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عرفات
تصویر عرفات
((عَ رَ))
جای توقف حجاج در روز نهم ذی الحجه در نزدیکی مکه
فرهنگ فارسی معین