جدول جو
جدول جو

معنی عرار - جستجوی لغت در جدول جو

عرار
نرجس بری، نرگس صحرایی
تصویری از عرار
تصویر عرار
فرهنگ فارسی عمید
عرار
(عَ)
نام ماده گاوی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). و عرب در مثل گوید: بأت عرار بکحل، دو حریف را گویند که هر دو همزور باشند و گویند: آن دو گاو چندان همزور بودند که یکدیگر را سرو زدند تا هر دو بمردند. و این مثل را درباره دو حریف برابر گویند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عرار
(عَ ضَ)
موضعی است در دیار باهله از سرزمین یمامه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عرار
(عَ)
گناه، جنایت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عرار
گاو چشم شب خوش از گیاهان، پسر زای نر زای، زشتی خوی، بلندی مهتری، شیرزد بچه که زود از شیر بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
عرار
((عَ))
نرگس صحرایی
تصویری از عرار
تصویر عرار
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرار
تصویر شرار
آنچه از آتش به هوا می پرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جرار
تصویر جرار
بسیار، انبوه مثلاً لشکر جرار، بسیار کشنده، به سوی خودکشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عرعر
تصویر عرعر
صدای الاغ
سرو کوهی، درختی خودرو و بلند از خانوادۀ سرو با چوبی سخت و برگ های مرکب که در کوه ها و کنارۀ جنگل ها می روید و پوست آن مصرف دارویی دارد، ابهل، وهل، ارجا، مای مرز، ارس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرار
تصویر شرار
اشرارها، شریران، بدکاران، جمع واژۀ اشرار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذار
تصویر عذار
کنار صورت، محل روییدن ریش
افسار
روی، چهره، صورت، سیما، گونه، رخ، عارض، خدّ، غرّه، رخساره، دیباجه، لچ، رخسار، سج، دیمه، چهر، گردماه، چیچک، دیمر، وجنات، محیّا، دیباچه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراف
تصویر عراف
منجم، غیب گو، کاهن، جادوگر، فال بین، طبیب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
روغن گر، کسی که از دانه هایی مانند کرچک، کنجد و امثال آن ها روغن می گیرد، افشره گر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عراق
تصویر عراق
سرتاسر کنارۀ نهر یا دریا، کرانۀ آب، در موسیقی گوشه ای در دستگاه های ماهور، نوا و راست پنج گاه و آواز افشاری از ملحقات دستگاه شور، در موسیقی از شعبه های بیست و چهارگانۀ موسیقی ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
ضرر زدن، زیان رساندن، گزند رساندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطار
تصویر عطار
فروشندۀ داروهای گیاهی، عطرفروش، کسی که داروها و چیزهای خوش بو می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عثار
تصویر عثار
لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرار
تصویر سرار
نسب خالص و گزیده، شب آخر ماه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصار
تصویر عصار
گرد و غبار شدید، حین، هنگام
فرهنگ فارسی عمید
(بَ نِ تَ)
پلیدی آلوده گردیدن. اعرت الدار، پلیدی آلوده گردید خانه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). آلوده گردیدن خانه به پلیدی. (از اقرب الموارد). باسرگین گشتن جای. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(عَ رَ)
بچه که زود شیر را ترک کند، هر چیزی که به سوی چیزی بازگردد. (منتهی الارب) ، زنان که همواره پسر زایند، درختی است خوشبوی. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شرار
تصویر شرار
پاره آتش که برجهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراک
تصویر عراک
گوشمالنده، جنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثار
تصویر عثار
به سر درآمدن لغزیدن و سقوط کردن بسر در آمدن، لغزش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجار
تصویر عجار
خازه خوار، پهلوان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرار
تصویر طرار
تردست، عیار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضرار
تصویر ضرار
زیان رسانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراره
تصویر عراره
بد خویی، سختی، مهتری، ملخ، پسر زای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صرار
تصویر صرار
غریونده جیغ کشنده جیغو جیرجیرک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عرارت
تصویر عرارت
سختی، بدخوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زرار
تصویر زرار
تیزهوش دوراندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جرار
تصویر جرار
بسوی خود کشنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حرار
تصویر حرار
آزاد مردی، آزاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرار
تصویر سرار
غوره خرما، گزیده از یک نژاد گزین تبار، بریده ناف، واپسین شب ماه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عراق
تصویر عراق
کرانه آب
فرهنگ لغت هوشیار