جدول جو
جدول جو

معنی عذی - جستجوی لغت در جدول جو

عذی
(عَ / عِذْیْ)
کشت دشتی که از باران آب خورد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) ، هر شهر که شوره ندارد. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
عذی
(عِ)
نام جایی است. (منتهی الارب). لیث گوید: موضعی است به بادیه و نام است محلی را که در زمستان و تابستان در آن گیاه روید بدون آب. ازهری گوید: موضعی است به بادیه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
عذی
کشت بارانخور
تصویری از عذی
تصویر عذی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از علی
تصویر علی
(پسرانه)
نام مستعار، نام حضرت علی (ع)، امام اول شیعیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از علی
تصویر علی
رفعت، بلندی قدر، شرف، بزرگواری، آسمان، مکان بلند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذب
تصویر عذب
پاکیزه، گوارا، خوشگوار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عمی
تصویر عمی
اعمیٰ ها، کوران، نابینایان، جمع واژۀ اعمیٰ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصی
تصویر عصی
عصا، در علم نجوم ستاره های دنباله دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عذب
تصویر عذب
خاشاک، شاخه های درخت، اطراف چیزی، آن قسمت از عمامه یا دستار که بر دو شانه می افتد، بند ترازو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غذی
تصویر غذی
غذا، آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد، خوراک، خوردنی، خورش، برای مثال تا غذی گردی بیامیزی به جان / بهر خواری نیست این امتحان (مولوی - ۴۹۷)
فرهنگ فارسی عمید
(عُذَ)
موضعی است بین قادسیه و مغیثه که فاصله بین آن وقادسیه چهار میل است و تا مغیثه سی و دو میل میباشدو گفته شده است که عذیب وادیی است از آن بنی تمیم و از منازل حاج کوفه و گویند از سواد است، ابوعبداﷲ الکوفی گوید عذیب محلی است که از قادسیۀ کوفه به سوی آن روند و زراد خانه فرس بوده است و فاصله بین آن و قادسیه دو دیوار متصل بوده که میان آن دو درختان خرما وجود داشته و آن شش میل است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عذبی
تصویر عذبی
مرد کریم الخلق، کسی که بی عیب باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذب
تصویر عذب
خوشگوار، پاکیزه از آب و خورش، آب و طعام گوارا، خوش
فرهنگ لغت هوشیار
نا فرمان سرکش، جمع عصا، دستوار ها تخله ها جمع عصا چوب دستیها، ذوذنبهایی به شکل عصا و مستقیم به خلاف ذوذنبهایی که ذنب آن ها مایل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عسی
تصویر عسی
سزاوار شایسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر
تصویر عذر
بهانه، معذور داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
مونث اعز داربت درختی کهن که آن را تازیان چون بتی می پرستیدند و به فرمان پیامبراسلام صلی الله علیه و آله خالد بن ولید آن را بسوخت
فرهنگ لغت هوشیار
اسپ بی زین، برهنگی شاهپای کیش بست مهره ای که میان شاه خود و رخ هماورد نهند، گوی جامه روی ترش کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عفی
تصویر عفی
جمع عافی، آمرزندگان دامود گران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشی
تصویر عشی
اول شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی
تصویر علی
صعود کردن، بالا رفتن، بلند قدر، نام امام اول شیعیان علی (ع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذج
تصویر عذج
نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذری
تصویر عذری
پوزشخواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذف
تصویر عذف
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
کویک خرما دار، دشنام دادن، بریدن شاخه کویک خوشه انگور، خوشه خرما، ارجمندی، گل آذین دیهیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذل
تصویر عذل
سرزنش و ملامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدی
تصویر عدی
طلاق غیر عدی که زن عده نداشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رذی
تصویر رذی
بیمارگران سخت بیمار، سست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بذی
تصویر بذی
بیهوده گو بد زبان بی شرم، بد زبان ناسزاگوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آذی
تصویر آذی
موج دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذیر
تصویر عذیر
بهانه جوی، یاریگر، سور خروهه بری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عقی
تصویر عقی
نخست ریست نخستین ریستن کودک، ترایاندن (مسهل خوراندن) نخست ریست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عذر
تصویر عذر
بهانه، دست آویز
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آذی
تصویر آذی
خیزابه، کوهه
فرهنگ واژه فارسی سره
آزار، تعذیب، شکنجه، عذاب
فرهنگ واژه مترادف متضاد