- عذاب
- شکنجه
معنی عذاب - جستجوی لغت در جدول جو
- عذاب
- شکنجه، آزار، رنج و درد
عذاب دادن (کردن): آزار دادن، شکنجه کردن
عذاب کشیدن (بردن): درد کشیدن، رنج بردن، رنج و آزار را تحمل کردن
- عذاب
- شیرین و خوشایند، در فارسی در معنای مفرد به کار می رود
- عذاب
- آنچه دشوار باشد بر انسان و او را از قصدش باز دارد، شکنجه، تنبیه و زدن تازیانه
- عذاب ((عَ))
- شکنجه، آزار، درد و رنج
- عذاب
- Torment
- عذاب
- мучение
- عذاب
- tormento
- عذاب
- tormento
- عذاب
- tourment
- عذاب
- tormento
- عذاب
- kwelling
- عذاب
- पीड़ा
- عذاب
- siksaan
- عذاب
- عذابٌ
- عذاب
- יִסּוּרִים
- عذاب
- işkence
- عذاب
- mateso
- عذاب
- ความทรมาน
- عذاب
- যন্ত্রণা
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گیرا
شهباز، آگفت
دروغگو
جذب کننده، کشنده
سذاب پارسی تازی گشته سداب از گیاهان تا چون تو دگر نبایدش داشت از رشک به خود سداب برداشت (تحفه العراقین خاقانی) پیغن گیاهی است از رده دولپه ییهای جدا گلبرگ که سر دسته تیره سدابیان میباشد. این گیاه از قدیم مورد توجه بوده و در اکثر نقاط میرویدارتفاعش بین 30 تا 80 سانتیمتر و برگهایش بدو صورت ساده (در نواحی مجاور گل) و دوتایی و سه تایی (در قسمتهای پایین گیاه) میباشد. برگهایش ضخیم و آبدار و سبز مایل به آبی است. گلهایش زرد رنگ و میوه اش کپسول و شامل دانه هایی برنگ مایل به قهوه یی است از همه قسمتهای این گیاه بویی نامطبوع و مهوع استشمام میشود از رگهای آن گلوکزید بنام روتین و روتوزید استخراج کنند و نیز اسانسی از آن میگیرند که بویی قوی و طعمی تلخ و تند دارد گیاه مزبور در تداوی به عنوان قاعده آور ضد کرم و معرق استعمال میشود فیجن سذاب خفت آهو دوستک صحرایی. یا سدای کوهی. اسپند، تاپسیا
گیرا، دوست داشتنی، دلربا
ویژگی فرد بسیار دروغ گو