شبیه به عدس است که در مواضعی از بدن برمی آید و از جنس طاعون باشد و میکشد صاحب خود را. در اکثر، گاه اطلاق بر تحجر عین مینمایند. (از جمع الجوامع از بحر الجواهر بنقل فرهنگ نظام)
شبیه به عدس است که در مواضعی از بدن برمی آید و از جنس طاعون باشد و میکشد صاحب خود را. در اکثر، گاه اطلاق بر تحجر عین مینمایند. (از جمع الجوامع از بحر الجواهر بنقل فرهنگ نظام)
عدسی، جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد، در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه، غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود
عدسی، جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد، در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه، غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود عدسی چشم: عدسی
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود عدسی چشم: عدسی
این کلمه همانند صفتی به دنبال کلمه مریم در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است: هم از دمش مسیح شود پران هم مریم دسیه ز گفتارش. (دیوان چ تقوی ص 209). مرحوم دهخدا در تعلیقات کتاب نوشته اند: ظاهراً ’صفیه’ یا ’صدیقه’ (به فتح صاد، به جای صدیقه بکسر صاد با دال مشدد) در مقام اشاره به آیۀ: اًن اﷲ اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا ما المسیح بن مریم الا رسول اﷲ قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه، و یا اینکه کلمه عفیفه باشد در مقام توجه به بیت ذیل از ناصرخسرو: توئی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش عفیفه مریم مرپور خویش را پدری
این کلمه همانند صفتی به دنبال کلمه مریم در بیت ذیل از ناصرخسرو آمده است: هم از دمش مسیح شود پران هم مریم دسیه ز گفتارش. (دیوان چ تقوی ص 209). مرحوم دهخدا در تعلیقات کتاب نوشته اند: ظاهراً ’صفیه’ یا ’صدیقه’ (به فتح صاد، به جای صدیقه بکسر صاد با دال مشدد) در مقام اشاره به آیۀ: اًن اﷲ اصطفاک و طهرک و اصطفاک علی نساء العالمین، یا ما المسیح بن مریم الا رسول اﷲ قد خلت من قبله الرسل و امه صدیقه، و یا اینکه کلمه عفیفه باشد در مقام توجه به بیت ذیل از ناصرخسرو: توئی که جز تو نپنداشت با بصارت خویش عفیفه مریم مرپور خویش را پدری
دختر اسماعیل عدوی قیسی است. یکی از زنان بزرگ جهان اسلام است که در عرفان و تصوف سیری داشت بسیار متزهد و عابد بود. عطار در وصفش گوید آن مخدرۀ خدر خاص، آن مستورۀ ستراخلاص، آن سوختۀ عشق و اشتیاق، آن شیفتۀ قرب و احتراق، آن گم شدۀ وصال و آن... بنابر نقل تذکره الاولیاء وی مدتی بقید رقیت درآمد. رجوع به رابعۀ عدویه و به تذکره الاولیاء شود
دختر اسماعیل عدوی قیسی است. یکی از زنان بزرگ جهان اسلام است که در عرفان و تصوف سیری داشت بسیار متزهد و عابد بود. عطار در وصفش گوید آن مخدرۀ خدر خاص، آن مستورۀ ستراخلاص، آن سوختۀ عشق و اشتیاق، آن شیفتۀ قرب و احتراق، آن گم شدۀ وصال و آن... بنابر نقل تذکره الاولیاء وی مدتی بقید رقیت درآمد. رجوع به رابعۀ عدویه و به تذکره الاولیاء شود
آماسی است خرد و سخت که اندر پلک چشم گردآید و بفسرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، یک دانه نرسک، سرخکان که بر اندام برآید یا نوعی از جدری که میکشد مردم را. آبلۀ وبائی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطرالمحیط) ، هر چه شبیه عدس است و مدور و محدب است
آماسی است خرد و سخت که اندر پلک چشم گردآید و بفسرد. (ذخیرۀ خوارزمشاهی) ، یک دانه نرسک، سرخکان که بر اندام برآید یا نوعی از جدری که میکشد مردم را. آبلۀ وبائی است. (منتهی الارب) (آنندراج) (از قطرالمحیط) ، هر چه شبیه عدس است و مدور و محدب است
غذائی است که میپزند: اگرت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی. ناصرخسرو. ، نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. (از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5) ، مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. (جواهرنامه) ، دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشتۀ سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند
غذائی است که میپزند: اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی که در تنور نهندت هریسه یا عدسی. ناصرخسرو. ، نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. (از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5) ، مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. (جواهرنامه) ، دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشتۀ سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند
نام پول است و آن بر دو قسم است: قدیم و جدید، و هر دو نام پول مصری است که از طلا و ارزش آن بر حسب زمان و مکان مختلف بوده است مثلاً عدلیۀ جدیده در سال 1256 هجری قمری شانزده قروش بوده است. عدلیه را مردم عراق عادلی گفته اند (عادلی صائغ و عادلی مکرر). (از نقودالعربیه ص 179)
نام پول است و آن بر دو قسم است: قدیم و جدید، و هر دو نام پول مصری است که از طلا و ارزش آن بر حسب زمان و مکان مختلف بوده است مثلاً عدلیۀ جدیده در سال 1256 هجری قمری شانزده قروش بوده است. عدلیه را مردم عراق عادلی گفته اند (عادلی صائغ و عادلی مکرر). (از نقودالعربیه ص 179)
وزارت عدلیه، وزارت دادگستری. یکی از چند وزارت خانه کشور ایران. عدلیه نخستین بار در سال 1275 ه. ق، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم شرع یعنی روحانی و مجتهد درباره شکایات حکم میداد این احکام ضمانت اجرائی نداشت. دعاوی غیرحقوقی در ادارات دولتی حل و فصل می شد، در شهرستانها نیز امور شرعی را علما و امور جزائی و انتظامی را حکومت ها حل و فصل میکردند. در سال 1324 هجری قمری بر طبق قانون اساسی کشور قوه قضائیه مرجع جداگانه ای پیدا کرد. در سالهای 1324 و 1325 هجری قمری در وزارت عدلیه محاکمی بنام محکمۀجزا، محکمۀ تجارت و محاکم دیگر تشکیل شد ولی بعداًبه محاکم صلحیه، ابتدائی، استیناف و تمیز تغییر یافت. محکمۀ جزا در سال 1325 هجری قمری تشکیل شد و در سال 1328 مشیرالدوله قانون تشکیلات عدلیه را به مجلس آورد و پس از مذاکرات و مخالفتهای شدید به تصویب رسید. در سال 1305 هجری قمری در سلطنت رضاشاه پس از لغو کاپیتولاسیون سازمان موجود عدلیه منحل گردید و اجازۀ تشکیل مجدد وزارت عدلیه داده شد و مرحوم داور عدلیه رابر اساس نوینی بنیاد نهاد. فرهنگستان نام عدلیه را به دادگستری تبدیل کرد. سازمان قضائی وزارت دادگستری در حال حاضر بموجب قوانین مصوب تیر ماه 1307 و 1315و لایحۀ قانونی اسفند 1333 و قوانین اصلاحی 1335 تشکیلات عدلیه مشتمل است بر دادگاه های عمومی و دادگاه های اختصاصی و دیوان عالی کشور. دادگاههای عمومی از لحاظ ترتیب و ترتب در صلاحیت و اهمیت عبارتند از: دادگاههای استان، دادگاههای شهرستان، دادگاههای بخش. (در سرتاسر کشور 66 شعبه دادگاه استان و 169 شعبه دادگاه شهرستان و 192 شعبه دادگاه بخش دائر بوده است). دادگاههای اختصاصی عبارتند از دادگاه عالی انتظامی قضات دادگاه عالی تجدید نظر انتظامی قضات و دادگاه دیوان کیفر. دادگاه شرع، هیأت های تجدید نظر املاک واگذاری. در مرکز هر شهرستان و یا استان که دادگاه شهرستان و دادگاه استان دایر است یک دادسرای شهرستان و یک دادسرای استان انجام وظیفه می کندو بعلاوه در معیت دادگاه دیوان کیفر و دادگاه عالی انتظامی قضات نیز دادسرای دیوان کیفر و دادسرای انتظامی قضات وجود دارد. مافوق کلیۀ محاکم، دیوان عالی کشور است که عالی ترین مرجع قضائی محسوب میشود و تصمیماتش قطعی و نهائی است و پاره ای از تصمیمات آن که در موارد خاص اتخاذ میگردد در حکم قانون تلقی میشود و برای تمام محاکم و مراجع قضائی لازم الاتباع میباشد. دیوان مزبور دارای 12 شعبه و یک دادسرا است و دادستان کل کشور ریاست دادسرای آن را بعهده دارد. برای ادارۀ امور دادگاهها و دادسراها و دیگر مراجع قضائی تا اول سال 1347 مجموعاً 1697 قاضی شاغل وجود داشته است. علاوه بر مراجع قضائی مذکور با شرکت دادن مردم در حل و فصل امور قضائی 1337 خانه انصاف و 49 شورای داوری تا تیرماه 1347 در کشور تشکیل شد
وزارت عدلیه، وزارت دادگستری. یکی از چند وزارت خانه کشور ایران. عدلیه نخستین بار در سال 1275 هَ. ق، به امر ناصرالدین شاه تأسیس گردید. طرز کار عدلیه چنین بود که شکایات و دعاوی حقوقی را به حکام شرع ارجاع میکردند و حاکم شرع یعنی روحانی و مجتهد درباره شکایات حکم میداد این احکام ضمانت اجرائی نداشت. دعاوی غیرحقوقی در ادارات دولتی حل و فصل می شد، در شهرستانها نیز امور شرعی را علما و امور جزائی و انتظامی را حکومت ها حل و فصل میکردند. در سال 1324 هجری قمری بر طبق قانون اساسی کشور قوه قضائیه مرجع جداگانه ای پیدا کرد. در سالهای 1324 و 1325 هجری قمری در وزارت عدلیه محاکمی بنام محکمۀجزا، محکمۀ تجارت و محاکم دیگر تشکیل شد ولی بعداًبه محاکم صلحیه، ابتدائی، استیناف و تمیز تغییر یافت. محکمۀ جزا در سال 1325 هجری قمری تشکیل شد و در سال 1328 مشیرالدوله قانون تشکیلات عدلیه را به مجلس آورد و پس از مذاکرات و مخالفتهای شدید به تصویب رسید. در سال 1305 هجری قمری در سلطنت رضاشاه پس از لغو کاپیتولاسیون سازمان موجود عدلیه منحل گردید و اجازۀ تشکیل مجدد وزارت عدلیه داده شد و مرحوم داور عدلیه رابر اساس نوینی بنیاد نهاد. فرهنگستان نام عدلیه را به دادگستری تبدیل کرد. سازمان قضائی وزارت دادگستری در حال حاضر بموجب قوانین مصوب تیر ماه 1307 و 1315و لایحۀ قانونی اسفند 1333 و قوانین اصلاحی 1335 تشکیلات عدلیه مشتمل است بر دادگاه های عمومی و دادگاه های اختصاصی و دیوان عالی کشور. دادگاههای عمومی از لحاظ ترتیب و ترتب در صلاحیت و اهمیت عبارتند از: دادگاههای استان، دادگاههای شهرستان، دادگاههای بخش. (در سرتاسر کشور 66 شعبه دادگاه استان و 169 شعبه دادگاه شهرستان و 192 شعبه دادگاه بخش دائر بوده است). دادگاههای اختصاصی عبارتند از دادگاه عالی انتظامی قضات دادگاه عالی تجدید نظر انتظامی قضات و دادگاه دیوان کیفر. دادگاه شرع، هیأت های تجدید نظر املاک واگذاری. در مرکز هر شهرستان و یا استان که دادگاه شهرستان و دادگاه استان دایر است یک دادسرای شهرستان و یک دادسرای استان انجام وظیفه می کندو بعلاوه در معیت دادگاه دیوان کیفر و دادگاه عالی انتظامی قضات نیز دادسرای دیوان کیفر و دادسرای انتظامی قضات وجود دارد. مافوق کلیۀ محاکم، دیوان عالی کشور است که عالی ترین مرجع قضائی محسوب میشود و تصمیماتش قطعی و نهائی است و پاره ای از تصمیمات آن که در موارد خاص اتخاذ میگردد در حکم قانون تلقی میشود و برای تمام محاکم و مراجع قضائی لازم الاتباع میباشد. دیوان مزبور دارای 12 شعبه و یک دادسرا است و دادستان کل کشور ریاست دادسرای آن را بعهده دارد. برای ادارۀ امور دادگاهها و دادسراها و دیگر مراجع قضائی تا اول سال 1347 مجموعاً 1697 قاضی شاغل وجود داشته است. علاوه بر مراجع قضائی مذکور با شرکت دادن مردم در حل و فصل امور قضائی 1337 خانه انصاف و 49 شورای داوری تا تیرماه 1347 در کشور تشکیل شد
معتزله. فرقۀ معتزله. ’معتزله خود را عدلیه نامند، زیرا گویند چون خداوند حکیم است و از حکیم جز خیر و صلاح نیاید و به حکم عقل رعایت مصالح عباد بر او واجب است، قبیح است بر او که بنده را مجبور کند بر عملی قبیح یا حسن، پس او را بدان عمل عقوبت نماید یا ثواب دهد، و این اصل را عدل نامند. بر خلاف اشعریه که گویند از روی عقل بر خداوند چیزی واجب نیست، نه صلاح و نه اصلح، و خدا فعال مایشاء است، اگر همه بندگان خود را به بهشت برد یا خود همه را به دوزخ فرستد، حیف و جوری نکرده است’. (قزوینی تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 52) (فرهنگ فارسی معین)
معتزله. فرقۀ معتزله. ’معتزله خود را عدلیه نامند، زیرا گویند چون خداوند حکیم است و از حکیم جز خیر و صلاح نیاید و به حکم عقل رعایت مصالح عباد بر او واجب است، قبیح است بر او که بنده را مجبور کند بر عملی قبیح یا حَسَن، پس او را بدان عمل عقوبت نماید یا ثواب دهد، و این اصل را عدل نامند. بر خلاف اشعریه که گویند از روی عقل بر خداوند چیزی واجب نیست، نه صلاح و نه اصلح، و خدا فعال مایشاء است، اگر همه بندگان خود را به بهشت برد یا خود همه را به دوزخ فرستد، حیف و جوری نکرده است’. (قزوینی تعلیقات چهارمقاله چ معین ص 52) (فرهنگ فارسی معین)
از ’دس س’، پنهان کردن و بی نام کردن. (تاج المصادر بیهقی). پنهان کردن. (دهار). پنهان و گمنام کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پوشانیدن و گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قد خاب من دسیها، ای دسها، فأبدل من احدی السینین یاء کتظنیت فی تظننت لأن البخیل یخفی منزله و ماله او معناه دس نفسه مع الصالحین و لیس منهم او خاب نفس دساها اﷲ. (منتهی الارب). رجوع به تدسیس شود از ’دس ی’، ورغلانیدن کسی را و تباه کردن وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباه کردن و گمراه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن حدیث را از کسی و نقل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدسیه نفس، ضد تزکیۀ آن. تدسیس آن. (از اقرب الموارد). گمنام وبی قدر ساختن آن. (از المنجد). رجوع به تدسیس شود
از ’دس س’، پنهان کردن و بی نام کردن. (تاج المصادر بیهقی). پنهان کردن. (دهار). پنهان و گمنام کردن. (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی). پوشانیدن و گم کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : و قد خاب من دسیها، ای دسها، فأبدل من احدی السینین یاء کتظنیت فی تظننت لأن البخیل یخفی منزله و ماله او معناه ُ دس نفسه مع الصالحین و لیس منهم او خاب نفس دساها اﷲ. (منتهی الارب). رجوع به تدسیس شود از ’دس ی’، ورغلانیدن کسی را و تباه کردن وی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). تباه کردن و گمراه کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، برداشتن حدیث را از کسی و نقل کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، تدسیه نفس، ضد تزکیۀ آن. تدسیس آن. (از اقرب الموارد). گمنام وبی قدر ساختن آن. (از المنجد). رجوع به تدسیس شود
بلسیک ونوکیک منسوب به عدس، نوعی آش لعابدار از عدس و آب بدین طریق که عدس را از سبزیهای معطر در آب بجوشانند نا پخته شود و سبزی را خارج کرده هم زنند تا لعاب دهد و اگر پوره گوشت یا روغن را در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد. منسوب به عدس عدس جوشیده در آب را گویند که آن را له کرده خورند. یا حلوای عدسی. گونه ای حلوا که با عدس تهیه کنند، جسم لاستیکی عدسی شکلی که شفاف و محکم و دارای الیاف باریک و جسم بدون شکلی است که به وسیله یک طبقه سلول های پوششی سنگفرشی پوشیده شده و در عقب مردمک چشم جلو زجاجیه قرار دارد. عدسی در کودکان بیرنگ است ولی از 30 سالگی به بعد قسمت مرکزی آن زرد می گردد. قطر عمودی عدسی 9 تا 10 میلیمتر و ضخامت مرکز آن 4 تا 5، 4 میلیمتر است و وزن آن 20 سانتی گرم می باشد، سطح قدامی عدسی محدب و صاف و شعاع انحنای آن ده میلیمتر است که مجاور با مردمک و سطح خلفی عنبیه و زواید مژگانی است و فاصله مرکز این سطح یعنی قطب قدامی عدسی تا خلفی قرنیه 2 تا 5، 2 میلیمتر است. سطح خلفی عدسی محدب تر از سطح قدامی است و شعاع انحنایش 6 میلیمتر می باشد، این سطح مجاور زجاجیه است و مرکز آن یعنی قطب خلفی عدسی تا لکه زرد که بر روی شبکیه است 16 میلیمترمی باشد جلیدیه، قطعه ای بلورین که یک جانب یا هر دو جانب آن محدب یا مقعر است. و آن را در دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی کار گذارند. توضیح: هر جسم شفاف محدود به دو سطح کروی را عدسی گویند. معمولا جنس عدسیها از شیشه یا بلور است. برای بدست آوردن تصویر واضح از شی که در بینهایت واقع شده باید صفحه حساس را در کانون عمود بر محور اصلی عدسی (سطح کانونی) قرار دارد. بالعکس هر شعاعی که از کانون عدسی بتابد به موازی محور از عدسی خارج میشود. هر شعاع نورانی که از مرکز عدسی میگذرد به موازی خود خارج میشود در حالی که شعاع خروجی فقط اندکی از امتداد اولی جابجا شده است. ولی هر گاه عدسی بسیار نازک باشد تقریبا شعاع ورودی و خروجی برهم منطبق است. هر قدر شی به کانون نزدیکتر شود تصویر از عدسی دور تر می گردد
بلسیک ونوکیک منسوب به عدس، نوعی آش لعابدار از عدس و آب بدین طریق که عدس را از سبزیهای معطر در آب بجوشانند نا پخته شود و سبزی را خارج کرده هم زنند تا لعاب دهد و اگر پوره گوشت یا روغن را در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد. منسوب به عدس عدس جوشیده در آب را گویند که آن را له کرده خورند. یا حلوای عدسی. گونه ای حلوا که با عدس تهیه کنند، جسم لاستیکی عدسی شکلی که شفاف و محکم و دارای الیاف باریک و جسم بدون شکلی است که به وسیله یک طبقه سلول های پوششی سنگفرشی پوشیده شده و در عقب مردمک چشم جلو زجاجیه قرار دارد. عدسی در کودکان بیرنگ است ولی از 30 سالگی به بعد قسمت مرکزی آن زرد می گردد. قطر عمودی عدسی 9 تا 10 میلیمتر و ضخامت مرکز آن 4 تا 5، 4 میلیمتر است و وزن آن 20 سانتی گرم می باشد، سطح قدامی عدسی محدب و صاف و شعاع انحنای آن ده میلیمتر است که مجاور با مردمک و سطح خلفی عنبیه و زواید مژگانی است و فاصله مرکز این سطح یعنی قطب قدامی عدسی تا خلفی قرنیه 2 تا 5، 2 میلیمتر است. سطح خلفی عدسی محدب تر از سطح قدامی است و شعاع انحنایش 6 میلیمتر می باشد، این سطح مجاور زجاجیه است و مرکز آن یعنی قطب خلفی عدسی تا لکه زرد که بر روی شبکیه است 16 میلیمترمی باشد جلیدیه، قطعه ای بلورین که یک جانب یا هر دو جانب آن محدب یا مقعر است. و آن را در دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی کار گذارند. توضیح: هر جسم شفاف محدود به دو سطح کروی را عدسی گویند. معمولا جنس عدسیها از شیشه یا بلور است. برای بدست آوردن تصویر واضح از شی که در بینهایت واقع شده باید صفحه حساس را در کانون عمود بر محور اصلی عدسی (سطح کانونی) قرار دارد. بالعکس هر شعاعی که از کانون عدسی بتابد به موازی محور از عدسی خارج میشود. هر شعاع نورانی که از مرکز عدسی میگذرد به موازی خود خارج میشود در حالی که شعاع خروجی فقط اندکی از امتداد اولی جابجا شده است. ولی هر گاه عدسی بسیار نازک باشد تقریبا شعاع ورودی و خروجی برهم منطبق است. هر قدر شی به کانون نزدیکتر شود تصویر از عدسی دور تر می گردد
منسوب به عدس، نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پوره گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد
منسوب به عدس، نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پوره گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد
قطعه ای بلور به شکل عدس که یکی از دو سطح آن یا محدب است یا مقعر، این قطعه در دوربین ها و ذره بین ها به کار می رود، جسمی عدسی شکل که پشت مردمک چشم و جلو ماده ژلاتین مانند حفره درونی کره چشم قرار دارد
قطعه ای بلور به شکل عدس که یکی از دو سطح آن یا محدب است یا مقعر، این قطعه در دوربین ها و ذره بین ها به کار می رود، جسمی عدسی شکل که پشت مردمک چشم و جلو ماده ژلاتین مانند حفره درونی کره چشم قرار دارد