جدول جو
جدول جو

معنی عدسی

عدسی
قطعه ای بلور به شکل عدس که یکی از دو سطح آن یا محدب است یا مقعر، این قطعه در دوربین ها و ذره بین ها به کار می رود، جسمی عدسی شکل که پشت مردمک چشم و جلو ماده ژلاتین مانند حفره درونی کره چشم قرار دارد
تصویری از عدسی
تصویر عدسی
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با عدسی

عدسی

عدسی
جسمی عدسی شکل که در پشت مردمک چشم و جلو زجاجیه قرار دارد
در علم فیزیک قطعه ای شیشه ای یا پلاستیکی که یک یا دو طرف آن محدب یا مقعر است و در دوربین ها، ریزبین ها و دستگاه های عکاسی به کار می رود، عدسه
غذایی که از عدس پخته شده و بلغور تهیه می شود
عدسی چشم: عدسی
عدسی
فرهنگ فارسی عمید

عدسی

عدسی
بلسیک ونوکیک منسوب به عدس، نوعی آش لعابدار از عدس و آب بدین طریق که عدس را از سبزیهای معطر در آب بجوشانند نا پخته شود و سبزی را خارج کرده هم زنند تا لعاب دهد و اگر پوره گوشت یا روغن را در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد. منسوب به عدس عدس جوشیده در آب را گویند که آن را له کرده خورند. یا حلوای عدسی. گونه ای حلوا که با عدس تهیه کنند، جسم لاستیکی عدسی شکلی که شفاف و محکم و دارای الیاف باریک و جسم بدون شکلی است که به وسیله یک طبقه سلول های پوششی سنگفرشی پوشیده شده و در عقب مردمک چشم جلو زجاجیه قرار دارد. عدسی در کودکان بیرنگ است ولی از 30 سالگی به بعد قسمت مرکزی آن زرد می گردد. قطر عمودی عدسی 9 تا 10 میلیمتر و ضخامت مرکز آن 4 تا 5، 4 میلیمتر است و وزن آن 20 سانتی گرم می باشد، سطح قدامی عدسی محدب و صاف و شعاع انحنای آن ده میلیمتر است که مجاور با مردمک و سطح خلفی عنبیه و زواید مژگانی است و فاصله مرکز این سطح یعنی قطب قدامی عدسی تا خلفی قرنیه 2 تا 5، 2 میلیمتر است. سطح خلفی عدسی محدب تر از سطح قدامی است و شعاع انحنایش 6 میلیمتر می باشد، این سطح مجاور زجاجیه است و مرکز آن یعنی قطب خلفی عدسی تا لکه زرد که بر روی شبکیه است 16 میلیمترمی باشد جلیدیه، قطعه ای بلورین که یک جانب یا هر دو جانب آن محدب یا مقعر است. و آن را در دوربین و ذره بین و دستگاه عکاسی کار گذارند. توضیح: هر جسم شفاف محدود به دو سطح کروی را عدسی گویند. معمولا جنس عدسیها از شیشه یا بلور است. برای بدست آوردن تصویر واضح از شی که در بینهایت واقع شده باید صفحه حساس را در کانون عمود بر محور اصلی عدسی (سطح کانونی) قرار دارد. بالعکس هر شعاعی که از کانون عدسی بتابد به موازی محور از عدسی خارج میشود. هر شعاع نورانی که از مرکز عدسی میگذرد به موازی خود خارج میشود در حالی که شعاع خروجی فقط اندکی از امتداد اولی جابجا شده است. ولی هر گاه عدسی بسیار نازک باشد تقریبا شعاع ورودی و خروجی برهم منطبق است. هر قدر شی به کانون نزدیکتر شود تصویر از عدسی دور تر می گردد
فرهنگ لغت هوشیار

عدسی

عدسی
منسوب به عدس، نوعی خوراکی که در آن عدس را با دسته ای از سبزی های معطر پخته سپس کوبیده و له می کنند و اگر پوره گوشت یا روغن در آن افزایند خوراکی لذیذ گردد
عدسی
فرهنگ فارسی معین

عدسی

عدسی
غذائی است که میپزند:
اگرْت خواب نگیرد ز بهر چاشت شبی
که در تنور نهندت هریسه یا عدسی.
ناصرخسرو.
، نزد مهندسان عبارت از سطحی است که دو قوس مختلف التحدب آن را احاطه کرده باشند و هر یک از آن دو قوس بزرگتر از نصف دائره باشد و آن را شلغمی نیز گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون) ، عدسیها اجسامی هستند که دارای یک یا دو سطح منحنی باشند. عدسیهای کروی، سطح آنها از یک قسمت کره درست شده است و آنها یا محدب اند یا مقعر. (از چشم و بیماریهای آن تألیف باستان ص 5) ، مرواریدی است که با وجود استدارت سرهای او مساوی باشد. (جواهرنامه) ، دو دانه از تسبیح که مانند عدس ساخته میشود و در میان رشتۀ سبحه است و دانه ها را به سه قسمت کند
لغت نامه دهخدا

قدسی

قدسی
مقدس، فرشته، بهشتی، روحانی، ملکوتی، قدس (عربی + ی (فارسی)، منسوب به قدس
قدسی
فرهنگ نامهای ایرانی

عددی

عددی
مربوط به عدد، شمردنی، دانه ای، ویژگی آنچه بتوان آن را شمرد مثلاً فروش عددی، کنایه از اندک، کم
عددی
فرهنگ فارسی عمید