جدول جو
جدول جو

معنی عدان - جستجوی لغت در جدول جو

عدان
(عَ)
ساحل دریا. (اقرب الموارد) ، کرانۀ نهر. (قطرالمحیط) (منتهی الارب) (از آنندراج) ، کرانۀ نهر، هر هفت سال از زمان. (قطرالمحیط) (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عدان
دریا کنار، رود کنار، هفت سال از زمان
تصویری از عدان
تصویر عدان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عدنان
تصویر عدنان
(پسرانه)
نام یکی از اجداد پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدان
تصویر آدان
(پسرانه)
مفید سودمند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عدوان
تصویر عدوان
دشمنی کردن، دشمنی، ستم کردن به کسی، ظلم و ستم آشکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سعدان
تصویر سعدان
دو سیّارۀ سعد که منظور سیّاره مشتری و سیّاره زهره است
گیاهی دارای برگ های متناوب و خارهای سه پهلو که شتر آن را به رغبت می خورد و بهترین علف برای شتران است
نوعی میمون
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عنان
تصویر عنان
لگام، دهانۀ اسب، دوال لگام که سوار به دست می گیرد
عنان با عنان رفتن: عنان با عنان رفتن یا عنان بر عنان رفتن پهلو به پهلو اسب راندن، کنایه از برابر بودن، به موازارت هم راه رفتن
عنان تافتن: کنایه از برگشتن، روگردان شدن
عنان کشیدن: زمام مرکب را کشیدن و او را از حرکت بازداشتن، کنایه از بازایستادن، توقف کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عدات
تصویر عدات
دشمنان، جمع واژۀ عادی
در عداد: در شمار، در ردیف
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
مشتری و زهره. دو ستاره اند. (مهذب الاسماء) (المنجد) :
دل او ثانی خورشید فلک دانم و باز
خلق او ثالث سعدان به خراسان یابم.
خاقانی.
رخ طالع اصل بی نور یافت
نظرهای سعدان از او دور یافت.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(عَ نَ)
گروه مردم. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، پوست پارۀ بن دلو. (منتهی الارب) (از قطر المحیط) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نام آبی است ازآن بنی تمیم. (از معجم البلدان) ، مالک شتران لنگان گردیدن. (منتهی الارب). مالک شتران لنگ گردیدن. (ناظم الاطباء). دارا شدن گلۀ شتران را. (از اقرب الموارد). مالک شتران لنگ گردانیدن. (کذا). (آنندراج) ، به وقت غروب درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهنگام غایب شدن خورشید وارد شدن. (از اقرب الموارد) ، لنگ گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). سخت لنگ گردانیدن خدا کسی را. (از اقرب الموارد). و منه: اعرجه اﷲ، دعای بد است. (منتهی الارب). لنگ کردن. (تاج المصادر بیهقی). و درنفرین و دعای بد گویند: اعرجه اﷲ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
جمع واژۀ بعید، یقال: فلان من بعدان الامیر و من قربائه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (مؤید الفضلاء). و رجوع به بعید شود، بعکوک القوم، آثار فرود آمدن که بعد از رفتن باقی ماند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، بسیاری شتران و غبار و ازدحام آن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، میانۀ چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام گیاهی است و آن نیکوتر علف شتر است و سعدان را خاری باشد و بدان پستان را تشبیه کنند. (آنندراج) (منتهی الارب) (اقرب الموارد) :
که داند قدر سنبل تا نبیند
برسته همبرش سعدان و کنگر.
ناصرخسرو.
و رجوع به تحفۀ حکیم مؤمن شود.
- مرعی ولا کالسعدان، در حق شخصی گویند که به کمتر چیزی قناعت کند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
موضعی است از شروان. (غیاث) (آنندراج) :
هم خلیفه فیض وبغداد است هم فیض کفش
دجله از سعدان و نیل از کردمان انگیخته.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(سَ)
ابن مبارک طخارستانی مکنی به ابوعثمان الضریر نحوی. از روات علم و ادب و کوفی مذهب بود. از ابی عبیده معمر بن مثنی روایت کرد و از او محمد بن حسن بن دینار هاشمی روایت کرده. او راست:کتاب خلق الانسان. کتاب الوحوش. کتاب الارض والمیاه والبحار والجبال. کتاب النقائض. کتاب الامثال. وی بسال 220 هجری درگذشت. (معجم الادباء ج 4 چ مصر ص 229). و رجوع به ابن الندیم و الموشح ص 130 و روضات ص 308 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عداه
تصویر عداه
جمع عادی
فرهنگ لغت هوشیار
دو دلی، همسنگ کردن، همسواری، برابرآمدن، خمیدن، ماندن، اندازه گرفتن میان دو چیز را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداف
تصویر عداف
اندک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدار
تصویر عدار
مارآبی از آبزیان ملوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثان
تصویر عثان
گرد، دود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداد
تصویر عداد
همتا، حریف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدات
تصویر عدات
جمع عادی، دشمنان بیداد گران جمع عادی دشمنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عداء
تصویر عداء
دوری، اندازه، درازا و پهنا یک تک یک بار دویدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدین
تصویر عدین
توت سرخ از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سدان
تصویر سدان
پرده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجان
تصویر عجان
گردن، سرین، زیر زنخ، نشیمنگاه خازه گیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدوان
تصویر عدوان
بیداد کردن، ستم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدون
تصویر عدون
کود دادن نیرو دادن با سرگین، زخم زدن به درخت، برکندن سنگ را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضدان
تصویر ضدان
دو همستار آخشیجان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدان
تصویر خدان
جمع خد، دیم ها رخساره ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بدان
تصویر بدان
به آن
فرهنگ لغت هوشیار
شاد مان، خارکویک (نخل خرما)، پستانه خاری است خوراک اشتر، کپی کپیک (بوزینه) به صیغه تننیه ناهید و زاوش (زهره و مشتری)، گل کرکی از گیاهان گیاهی از تیره گل سرخیان که دارای برگهای متناوب و گلهای محوری است و دارای اندامهای پرزآلود است و آن بومی افریقا است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عدانه
تصویر عدانه
گروه، پاره پوست بن دول (دلو)
فرهنگ لغت هوشیار
پاکفتگی دراسپ، آسه گاه در چرخ، لانه کفتار، مانند همتا، دوری، نای مسی از سازه های بادی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سعدان
تصویر سعدان
((سُ))
گیاهیست خاردار که شتر آن را با رغبت می خورد
فرهنگ فارسی معین