چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
چیزی که مردم را به شگفت آرد. و این مخفف اعجوبه است: ای شیخ شهر با که توان این عجوبه گفت بی پرده گشت شید نهان از ردای تو. محسن تأثیر (از آنندراج). و رجوع به اعجوبه شود
جواب ها، مقابل سؤال ها، پاسخ ها، چیزهایی که در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادله های ریاضی یا نامه گفتها و نوشته می شود، کنایه از جبران ها، جمع واژۀ جواب
جواب ها، مقابلِ سؤال ها، پاسخ ها، چیزهایی که در مقابل خطاب، دعا، اعتراض، آزمون، معادله های ریاضی یا نامه گفتها و نوشته می شود، کنایه از جبران ها، جمعِ واژۀ جواب
عقوبت. عذاب و سزای گناه. (آنندراج). پاداش بدی و شکنجه. (دهار). جزاء، و گویند عقوبه محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج، عقوبات. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوبت شود
عقوبت. عذاب و سزای گناه. (آنندراج). پاداش بدی و شکنجه. (دهار). جزاء، و گویند عقوبه محنتی است که در دنیا به سبب گناه به انسان میرسد و گاهی آن را خاص تعزیر می دانند، و نیز عقوبات بر احکام شرعی متعلق به امور دنیا، به اعتبار مدنیت اطلاق شود. ج، عُقوبات. (از اقرب الموارد). و رجوع به عقوبت شود
جمع واژۀ جواب. (دهّار) ، جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر. - اجودالعرب، لقب طلحه بن عبیدالله بن خلف بن أسعد الخزاعی است. - امثال: اجود من حاتم، جوانمردتر از حاتم. اجود من کعب بن مامه الایادی. اجود من لافظه، بخشنده تر از دریا. اجود من هرم، بخشنده تر از هرم بن سنان. (مجمع الأمثال میدانی)
جَمعِ واژۀ جواب. (دهّار) ، جوادتر. بخشنده تر. جوانمردتر. - اجودالعرب، لقب طلحه بن عبیدالله بن خلف بن أسعد الخزاعی است. - امثال: اجود من حاتم، جوانمردتر از حاتم. اجود من کعب بن مامه الایادی. اجود من لافظه، بخشنده تر از دریا. اجود من هرم، بخشنده تر از هرم بن سنان. (مجمع الأمثال میدانی)
پاکیزه گردیدن آب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). خوش شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب. (آنندراج) (منتهی الارب) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدید در نثر من عذوبت و در نظم من نظام. سوزنی
پاکیزه گردیدن آب. (از اقرب الموارد) (آنندراج) (منتهی الارب) (غیاث اللغات). خوش شدن آب. (تاج المصادر بیهقی). مجازاً، بمعنی شیرین شدن دیگر اشیاء سوای آب. (آنندراج) (منتهی الارب) : جز در صفات نجم نخواهد شدن پدید در نثر من عذوبت و در نظم من نظام. سوزنی
عرب زبان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن، و فعل آن از باب ششم است، و گویند عروبه و عروبیه از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عروبیّه. رجوع به عروبیه شود
عرب زبان شدن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب). عرب خالص شدن و دچار لحن نشدن، و فعل آن از باب ششم است، و گویند عروبه و عروبیه از مصادر بدون فعل می باشند. (از اقرب الموارد). عُروبیّه. رجوع به عروبیه شود
کار شگفت و شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه (یعنی عجوبه) . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج). کار عجیب. (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد. (از اقرب الموارد). شگفت آور. شگفت انگیز (شخص یا شی ٔ). (فرهنگ فارسی معین). افکوهه. سخت شگفت. کاری عجب. جریحه. (یادداشت بخط مؤلف). عجیبه. (اقرب الموارد). عجیبه مانند آن است در هر دو معنی. (منتهی الارب). بابیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیزی عجیب که مردم را در شگفت اندازد. (ناظم الاطباء).
کار شگفت و شگفت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). عجیب و آنچه مردم را در تعجب اندازد نه بغیر همزه (یعنی عجوبه) . (از مزیل الاغلاط از غیاث اللغات و آنندراج). کار عجیب. (مؤید الفضلاء). اسم است مر چیزی را که شگفت آور باشد. (از اقرب الموارد). شگفت آور. شگفت انگیز (شخص یا شی ٔ). (فرهنگ فارسی معین). اُفکوهَه. سخت شگفت. کاری عجب. جَریحَه. (یادداشت بخط مؤلف). عَجیبَه. (اقرب الموارد). عجیبه مانند آن است در هر دو معنی. (منتهی الارب). بابیّه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هر چیزی عجیب که مردم را در شگفت اندازد. (ناظم الاطباء).
نادرست است و در تازی نیامده در فارسی: پیرزن زن پیر زن کلانسال. توضیح فصحای عرب بدین معنی عجوز هم گویند ولی عوام عرب عجوزه استعمال کنند، دختر: این بند را عجوزه ای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنه احدی عشره و خمسمائه بود
نادرست است و در تازی نیامده در فارسی: پیرزن زن پیر زن کلانسال. توضیح فصحای عرب بدین معنی عجوز هم گویند ولی عوام عرب عجوزه استعمال کنند، دختر: این بند را عجوزه ای بود ولادت او در بیست و هشتم صفر سنه احدی عشره و خمسمائه بود