جدول جو
جدول جو

معنی عجمات - جستجوی لغت در جدول جو

عجمات(عَ جَ)
جمع واژۀ عجمه و عجمه. رجوع به همان ماده شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عمات
تصویر عمات
عمه ها، خواهران پدر، جمع واژۀ عمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجما
تصویر عجما
بی زبان، زبان بسته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
کندزبان بودن، لکنت زبان داشتن، کندزبانی، لکنت زبان
فرهنگ فارسی عمید
(عَ صَ)
جمع واژۀ عصمه. (ناظم الاطباء). رجوع به عصمه شود
لغت نامه دهخدا
(عَمْ ما)
جمع واژۀ عمّه. خواهران پدر. رجوع به عمّه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ ظَ)
جمع واژۀ عظمه. (اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به عظمه شود، عظمات القوم، سرداران و مهتران قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ می یا)
از انواع خیل است که براذین باشد و همالیج نیز نامند. (از صبح الاعشی ج 2 ص 17)
لغت نامه دهخدا
(عَ زَ)
جمع واژۀ عزمه. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به عزمه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
جمع واژۀ اجمه
لغت نامه دهخدا
(حَ جَ)
جمع واژۀ حجمه
لغت نامه دهخدا
(عَ)
کسی را گویند که بهیچ خیر وشری وانرسیده باشد. (آنندراج) (برهان) :
صورت مردم عقل است نگاریدۀ او
چو از او عقل جداگشت همانا عجماست.
محمد عثمان (از لغت فرس، از حاشیۀ برهان).
، در عربی حیوان غیرذی عقل و زنی که قادر بر سخن کردن نباشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به عجماء شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عجماء
تصویر عجماء
مونث اعجم چهارپا، ریگستان بی درخت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجما
تصویر عجما
جانور، لال گنگ: زن صابونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عمات
تصویر عمات
جمع عمه، کاکیان خواهر پدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجلات
تصویر عجلات
جمع عجله، بنگرید به عجله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجمت
تصویر عجمت
((عُ مَ))
لکنت زبان، ابهام، عدم فصاحت
فرهنگ فارسی معین