کسی را گویند که بهیچ خیر وشری وانرسیده باشد. (آنندراج) (برهان) : صورت مردم عقل است نگاریدۀ او چو از او عقل جداگشت همانا عجماست. محمد عثمان (از لغت فرس، از حاشیۀ برهان). ، در عربی حیوان غیرذی عقل و زنی که قادر بر سخن کردن نباشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به عجماء شود
کسی را گویند که بهیچ خیر وشری وانرسیده باشد. (آنندراج) (برهان) : صورت مردم عقل است نگاریدۀ او چو از او عقل جداگشت همانا عجماست. محمد عثمان (از لغت فرس، از حاشیۀ برهان). ، در عربی حیوان غیرذی عقل و زنی که قادر بر سخن کردن نباشد. (برهان) (آنندراج). رجوع به عجماء شود
دختر علقمه السعدی است. وی از زنان فصیح جاهلیت بود و نخستین کس است که مثل مشهور ’کل فتاه بابیها معجبه’ بگفت. (از الاعلام زرکلی وفیات الاعیان و امثال المیدانی)
دختر علقمه السعدی است. وی از زنان فصیح جاهلیت بود و نخستین کس است که مثل مشهور ’کل فتاه بابیها معجبه’ بگفت. (از الاعلام زرکلی وفیات الاعیان و امثال المیدانی)
باشندۀ عجم هرچند که از عرب باشد. (منتهی الارب). منسوب به عجم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نسبت است به عجم و بلاد فارس. (لباب) ، آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. (منتهی الارب). من جنسه العجم و ان أفصح. (اقرب الموارد) : راهروان عربی را تو ماه تاجوران عجمی را تو شاه. نظامی. بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی خود را عجمی سازی انکار کنی حالی. عطار. پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. (گلستان)
باشندۀ عجم هرچند که از عرب باشد. (منتهی الارب). منسوب به عجم. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نسبت است به عجم و بلاد فارس. (لباب) ، آنکه سخن پیدا گفتن نتواند. (منتهی الارب). من جنسه العجم و ان أفصح. (اقرب الموارد) : راهروان عربی را تو ماه تاجوران عجمی را تو شاه. نظامی. بردی دل من ای جان چون با تو کنم دعوی خود را عجمی سازی انکار کنی حالی. عطار. پادشاهی با غلام عجمی در کشتی نشسته بود. (گلستان)
دانشمندان، دانایان، لب کفته لب شکری: زن، جمع علیم، دانایان گروه ریسمان جمع علیم دانایان دانشمندان. توضیح معمولا آن را جمع عالم گیرند، جمع علیم دانایان دانشمندان. توضیح معمولا آن را جمع عالم گیرند
دانشمندان، دانایان، لب کفته لب شکری: زن، جمع علیم، دانایان گروه ریسمان جمع علیم دانایان دانشمندان. توضیح معمولا آن را جمع عالم گیرند، جمع علیم دانایان دانشمندان. توضیح معمولا آن را جمع عالم گیرند
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات
کویک خرمابن که از هسته خرما روید، هسته، شتر سنگ مهسنگ کند زبانی، پرخید گی (ابهام) لکنت زبان کند زبانی، عدم فصاحت، ابهام. یک هسته خرما، یک تکسک انگور، خرما بن که از هسته روید جمع عجمات