معنی عجلی در لغت نامه دهخدا

عثمان بن علی بن شراف العجلی، مکنی به ابوسعد از اهل بنج دیه است. وی فقیهی فاضل بوده. فتوی میداد. نزد قاضی حسین المروالروذی فقه آموخت واز جماعتی حدیث شنید. در حدود سال 440 هجری قمری متولد شد و در سال 526 درگذشت. (از اللباب ج 2 ص 124)

معنی عجلی در لغت نامه دهخدا

نسبت است به عجل بن لجیم بن صعب بن علی بن بکر بن وائل. رجوع به عجل بن لجیم و اللباب ج 2 ص 124 شود

معنی عجلی در لغت نامه دهخدا

زن شتاب کار. ج، عجالی ̍. (منتهی الارب) (آنندراج)، کمان تیرزودگذر. (منتهی الارب). قوس عجلی، ای سریعه السهم

معنی عجلی در لغت نامه دهخدا

رجوع به عَجْلی ̍ شود

معنی عجلی - جستجوی لغت در جدول جو

عجلی

لغت نامه دهخدا

عجلی

لغت نامه دهخدا

عجلی

لغت نامه دهخدا

عجلی

لغت نامه دهخدا

عجلی

فرهنگ لغت هوشیار

عسلی

ویژگی آنچه به رنگ عسل یا شبیه عسل است، پارچۀ زرد رنگی که در قدیم یهودیان برای امتیاز از مسلمانان بر شانۀ لباس خود می دوختند، زردپاره، پاره زرد، جهودانه، میز کوچک چهارپایه که معمولاً کنار یا جلو مبل می گذارند

فرهنگ فارسی عمید

مجلی

جلادهنده، آشکار کننده
اسبی که در مسابقه از اسب های دیگر پیش بیفتد

فرهنگ فارسی عمید

عقلی

مبتنی بر عقل، ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت می گیرد

فرهنگ فارسی عمید

عالی

بسیار خوب، دارای کیفیت خوب مثلاً پرداخت عالی فیلم،
دارای درجه یا مرحلۀ بالاتر مثلاً تحصیلات عالی، دست پخت عالی،
بزرگ، مهم، به طور بسیار خوب مثلاً عالی ساز می زند، رفیع، بلند

فرهنگ فارسی عمید

عجمی

کسی که عرب نباشد، کنایه از نادان، غافل

فرهنگ فارسی عمید

تجلی

جلوه گر شدن، هویدا شدن، نمایان شدن، در تصوف نور مکاشفه که از باری تعالی بر دل عارف ظاهر شود، تابش انوار حق در دل سالک پس از پیمودن مراحل سلوک و وصول به مقام فناءفی اللّه

فرهنگ فارسی عمید

عجله

شتاب کردن، سرعت، شتاب

فرهنگ فارسی عمید

عجلیه

(عِ لی یَ)

فرقه ای از زیدیه. اصحاب هارون عجلی اند که از جهت عقایدشبیه به فرقه بتریه اند. (از خاندان نوبختی ص 259)

لغت نامه دهخدا

عجلس

کمارماهیک از ماهیان

معنی عجلی - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما