جدول جو
جدول جو

معنی عجام - جستجوی لغت در جدول جو

عجام
(عُ)
هسته و دانۀ هر چیزی. هستۀ هر چیزی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عجام
(عَجْ جا)
شب پرۀ ستبر. (منتهی الارب). خفاش. (اقرب الموارد) ، فراستوک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عجام
هسته دانه گیاه شیره ستبر، فراستوک پرستو
تصویری از عجام
تصویر عجام
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سجام
تصویر سجام
سرمای سخت، سجد، سجن، شجد، شجام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاج
تصویر عجاج
با بانگ و فریاد، پرآواز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
بسیار شگفت آور، آنچه در شگفتی از حد درمی گذرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عظام
تصویر عظام
عظیم ها، بزرگ ها، جمع واژۀ عظیم
عظم ها، استخوانها، جمع واژۀ عظم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
دهانۀ اسب، معرّب واژۀ پارسی لگام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عصام
تصویر عصام
دسته، بند، شرافت، شخصیت، فضیلت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از لجام
تصویر لجام
آنچه به آن فال بد می گیرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آجام
تصویر آجام
حصارها، دژها، جمع واژۀ اجم
بیشه ها، جمع واژۀ اجمه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
نقطه گذاشتن بر حروف، رفع کردن ابهام نوشته ای به وسیلۀ نقطه گذاری، اعراب گذاشتن یا تفسیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
عجم ها، مردمان غیر عرب، جمع واژۀ عجم
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
بمعنی عجم. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
سخن گفتن بزبان عجم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). اعجام کلام، یعنی به عجمه سخن گفتن مثل آن که گویند: ’یرید ان یعربه فیعجمه’، یعنی بعجمی آورد آنرا و مراد آن است که در آن غلط و نادرست وجود دارد. (از اقرب الموارد). سخن گفتن بزبان عجم.
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبام
تصویر عبام
گرانجان، ترسو، ناتوان درمانده آب فراوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاب
تصویر عجاب
شگفت آور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجان
تصویر عجان
گردن، سرین، زیر زنخ، نشیمنگاه خازه گیر، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجار
تصویر عجار
خازه خوار، پهلوان کشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجاف
تصویر عجاف
کبست (حنظل)، لاغر، زمانه
فرهنگ لغت هوشیار
جمع عجله، گردونه های بارکش شتافتن ها، جمع عجلان، تیز روان، جمع عجیل، شتابند گان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجما
تصویر عجما
جانور، لال گنگ: زن صابونی
فرهنگ لغت هوشیار
سخت شدن دشوار گشتن، شوخ شدن، ناز کودک ناز کرد کوک، خرامید ن، فیرید ن سر گشتگی، تباه گشتن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
گرد، دود، گول، نو دیده نو کیسه فرومایه بوتیمار از مرغان آبی، بانگی پرآوا، گرد انگیز، دود انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجرم
تصویر عجرم
سخ نیرومند تهمتن: مرد، ستبر درشت، خپله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عاجم
تصویر عاجم
دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجام
تصویر شجام
سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجام
تصویر سجام
روان شدن اشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجام
تصویر حجام
خونگیر
فرهنگ لغت هوشیار
چوب چاه، سنگی که به ریسمان بندند و در چاه بیاویزند تا اندازه آب را بدانند چاه سنج، سنگ دهوه (دهوه دلو) سنگ دولک سنگی که بر دهوه بندند تا زودتر فرو شود
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اجم اجمه، بیشه ها نیزارها، جمع اجم و اجم و جج. اجمه بیشه ها نیزارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
عجم، ایرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عضام
تصویر عضام
دم اسپ، دم اشتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعجام
تصویر اعجام
((ا ِ))
نقطه نهادن حروف، نقطه گذاری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آجام
تصویر آجام
بیشه ها، نیزارها
فرهنگ واژه فارسی سره