جدول جو
جدول جو

معنی عتریف - جستجوی لغت در جدول جو

عتریف(عِ)
پلید. بدکار. بیباک. دلاور. کارگذار ستم کار درشت سخت، شتر استواراندام. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از تعریف
تصویر تعریف
معرفی کردن، شناساندن، حقیقت امری یا مطلبی را برای کسی بیان کردن، آگاهانیدن، فهماندن
فرهنگ فارسی عمید
(عِ فَ)
ماده شتر استوار و توانا. ماده شتر کم شیر، گرامی که از زجر باک ندارد. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). گرامی ذات و بی باک. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
رجوع به عتریف شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به نعمت پروردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بَ هََ نَ)
بیاگاهانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). شناسا گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). شناسا کردن و آگاهانیدن، خلاف تنکیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) :
همه تعریف همی خواند از این جای خراب
آنکه بسرشت چنین شخص ترا زآب و تراب.
ناصرخسرو.
میم و واو میم و نون تشریف نیست
لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست.
مولوی.
فارغ است از مدح و تعریف آفتاب.
مولوی.
، ستودن و صفات خوب کسی را گفتن: تعریف زیاده بدتر از دشنام است. (مجموعۀ امثال مختصر چ هند) ، ذکر چیزی است که شناختن آن مستلزم شناختن چیز دیگر باشد. (تعریفات جرجانی).
- تعریف حقیقی، بیان حقیقت شی ٔ است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود.
- تعریف لفظی، آن است که لفظی را بلفظ دیگری تفسیر کند. چنانکه گویند غضنفر اسد است.
، گمشده را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اسم نکره را معرفه گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ایستادن به عرفات. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). به عرفات بایستادن. (زوزنی). به عرفات وقوف نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوش بوی گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : منه قوله تعالی: عرّفها لهم، ای طیبها. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ رَیْ یِ)
رسیده شدۀ به زمین علفناک. (ناظم الاطباء). به زمین علفناک رسنده. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به تریف شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از عتروف
تصویر عتروف
پلید بد کار: مرد، توانا سخت اندام: شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
معرفی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عتریس
تصویر عتریس
ستمکار، پتیار (بلا) سختی رنج، فشار آورنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
((تَ))
معرفی کردن، حقیقت چیزی را بیان کردن، ستایش کردن، تمجید کردن، بازگو کردن، نقل کردن، معرفه بودن (دستور)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
شناسانش، شناسه، کران نمود، شناساندن، ستایش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
تعريفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
Compliment, Definition
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
compliment, définition
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
complimento, definizione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
pongezi, ufafanuzi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
комплимент , определение
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
Kompliment, Definition
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
комплімент , визначення
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
komplement, definicja
دیکشنری فارسی به لهستانی
تحسین، قدردانی، ستایش، تعریف
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
تعریفی , تعریف
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
প্রশংসা , সংজ্ঞা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
iltifat, tanım
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
cumplido, definición
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
칭찬 , 정의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
賞賛 , 定義
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
מחמאה , הגדרה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
恭维 , 定义
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
pujian, definisi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
ชมเชย , คำจำกัดความ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
compliment, definitie
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
elogio, definição
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از تعریف
تصویر تعریف
प्रशंसा , परिभाषा
دیکشنری فارسی به هندی