بیاگاهانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). شناسا گردانیدن. (زوزنی) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی) (دهار). شناسا کردن و آگاهانیدن، خلاف تنکیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) : همه تعریف همی خواند از این جای خراب آنکه بسرشت چنین شخص ترا زآب و تراب. ناصرخسرو. میم و واو میم و نون تشریف نیست لفظ مؤمن جز پی تعریف نیست. مولوی. فارغ است از مدح و تعریف آفتاب. مولوی. ، ستودن و صفات خوب کسی را گفتن: تعریف زیاده بدتر از دشنام است. (مجموعۀ امثال مختصر چ هند) ، ذکر چیزی است که شناختن آن مستلزم شناختن چیز دیگر باشد. (تعریفات جرجانی). - تعریف حقیقی، بیان حقیقت شی ٔ است. (از تعریفات جرجانی). و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود. - تعریف لفظی، آن است که لفظی را بلفظ دیگری تفسیر کند. چنانکه گویند غضنفر اسد است. ، گمشده را جستن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، اسم نکره را معرفه گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، ایستادن به عرفات. (تاج المصادر بیهقی) (آنندراج). به عرفات بایستادن. (زوزنی). به عرفات وقوف نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، خوش بوی گردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : منه قوله تعالی: عرّفها لهم، ای طیبها. (منتهی الارب)