جدول جو
جدول جو

معنی عتاد - جستجوی لغت در جدول جو

عتاد
آنچه برای سفر لازم است، وسایل سفر
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
فرهنگ فارسی عمید
عتاد
(عَ)
ساخت. (منتهی الارب). آنچه آماده باشد از سلاح و چارپا و ساز جنگ. (اقرب الموارد) ، سامان، آمادگی، آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
عتاد
(حَ)
آماده گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
عتاد
توشه راهمانه ساخت و سامان آنچه جهت سفر و جز آن آماده سازند
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
فرهنگ لغت هوشیار
عتاد
((عَ))
ساخت و سامان، آن چه جهت سفر و جز آن آماده سازند
تصویری از عتاد
تصویر عتاد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از معتاد
تصویر معتاد
کسی که به کاری یا چیزی عادت کرده، عادت گیرنده
فرهنگ فارسی عمید
(حَ)
آماده گردیدن. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
آماده کردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). مهیا و آماده کردن برای روزی. (از اقرب الموارد). ساختن. (تاج المصادر بیهقی). بساختن. (المصادر زوزنی) : ’و اعتدت لهن متکاء’. (قرآن 31/12) ، آهنگ نمودن کاری را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). قصد کاری کردن. (از اقرب الموارد) ، راه آسان را گذاشته براه دشوار رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رها کردن راه آسان را و براه دشوار رفتن. (از اقرب الموارد) ، از بدی بسوی خوشنودی بازگردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انصراف پیدا کردن از چیزی و برگردیدن از آن و به این معنی با حروف ’من’ و ’عن’ متعدی شود چنانکه گویند: اعتتب عنه و منه، ای انصرف. (از اقرب الموارد). از چیزی واگردیدن. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعتاد
تصویر اعتاد
آمادن آماده بودن آماده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
عادت گیرنده، عادت گرفته شده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
((مُ))
کسی که به کاری یا چیزی عادت کرده باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
بنگی
فرهنگ واژه فارسی سره
آمخته، اخت، خوگر، خوگیر، مالوف، مانوس، افیونی، تریاکی، وافوری، افیون خور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
مدمنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
Addicted
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
dépendant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
süchtig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
중독된
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
عادی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
ติดยา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
mraibu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
מכור
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
中毒している
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
上瘾的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
bağımlı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
uzależniony
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
kecanduan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
আসক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
आदी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
dipendente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
adicto
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
viciado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
залежний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
зависимый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از معتاد
تصویر معتاد
verslaafd
دیکشنری فارسی به هلندی