جدول جو
جدول جو

معنی عبیرآمیز - جستجوی لغت در جدول جو

عبیرآمیز
آمیخته به عبیر
تصویری از عبیرآمیز
تصویر عبیرآمیز
فرهنگ فارسی عمید
عبیرآمیز
خوشبو، عاطر، عبیرآگین، عبیرآلود، مشکسا، معطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عبیرآگین
تصویر عبیرآگین
آمیخته به عبیر، عبیرآمیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عطرآمیز
تصویر عطرآمیز
آمیخته به عطر، خوش بو
فرهنگ فارسی عمید
(رَ تَ / تِ)
عنبرآمیخته. دارای بویی مانند بوی عنبر. آمیخته به عنبر:
بیار ای باد نوروزی نسیم از باغ پیروزی
که بوی عنبرآمیزی به بوی یار ما ماند.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ / تِ)
عطرآمیخته. خوشبو. معطر. (فرهنگ فارسی معین) :
از بسی بویهای عطرآمیز
معتدل گشته باد برف انگیز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از عبیر آمیز
تصویر عبیر آمیز
فربوی آمیز آمیخته به عبیر خوشبوی مانند عبیر
فرهنگ لغت هوشیار
خوشبو، دماغ پرور، عاطر، معطر
فرهنگ واژه مترادف متضاد