جدول جو
جدول جو

معنی عبیدالله - جستجوی لغت در جدول جو

عبیدالله
(پسرانه)
بنده کوچک خداوند، نام یکی از فرزندان امام جعفرصادق و مؤسس دولت علویان
تصویری از عبیدالله
تصویر عبیدالله
فرهنگ نامهای ایرانی
عبیدالله
(عُ بَ دُلْ لاه)
ابن علی نصر معروف به ابن المارستانیه و مکنی به ابوبکر. رجوع به ابن مارستانیه و نیز الاعلام زرکلی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از حمیدالله
تصویر حمیدالله
(پسرانه)
ستوده خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عزیزالله
تصویر عزیزالله
(پسرانه)
گرامی نزد خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از یدالله
تصویر یدالله
(پسرانه)
دست خداوند، قدرت خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالله
تصویر عبدالله
(پسرانه)
بنده پروردگار، نام پدر پیامبر (ص)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبادالله
تصویر عبادالله
(پسرانه)
بندگان خداوند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عبدالله
تصویر عبدالله
بندۀ خدا، کنایه از احمق، کودن، خنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از علی الله
تصویر علی الله
پناه بر خدا، بر خدا، در مقام استعاذه گفته می شود، هرچه باداباد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
لقب حضرت محمد بن عبدالله (ص)
پیغمبر، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی، وخشور، پیغامبر، رسول، پیمبر، پیامبر، نبی، پیغمبر خدا
فرهنگ فارسی عمید
ابن عمر بن خطاب العدوی القرشی. صحابی و مردی شجاع بود پس از پدر خویش به اسلام گروید و در مدینه ساکن شد و با عبدالله بن سعد در جنگ افریقا شرکت کرد و در خلافت علی (ع) بشام رفت و در جنگ صفین همراه معاویه بود و در همان جنگ به سال 37 هجری قمری به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی). در تاریخ اسلام، صحابی عنوانی است که به یاران و همراهان راستین پیامبر اسلام (ص) داده می شود. این افراد در گسترش اسلام، نشر قرآن و حفظ سنت نبوی نقش بی بدیلی ایفا کردند. بسیاری از آنان در جنگ های صدر اسلام حضور داشتند و از اسلام دفاع کردند.
لغت نامه دهخدا
ابن عمر بن حفص بن عاصم بن عمر بن الخطاب العدوی المدنی مکنی به ابوعثمان. یکی از فقهاء سبعه و از بزرگان مدینه و از اشراف قریش است. وی به سال 147 هجری قمری به مدینه درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن احمد بن عبیدالله القرشی الاموی العثمانی الاشبیلی. امام نحو و از مردم اشبیلۀ اندلس بود. هنگامیکه فرنگیان بر اندلس استیلا یافتند وی به بسنه رفت. از تألیفات اوست: شرح کتاب سیبویه. شرح الجمل در ده مجلد. شرح الایضاح که همه این کتابها در نحو است. وی به سال 599 هجری قمری متولد و در سال 688 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی) (از روضات الجنات ص 464)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ یْ دُلْ لاه)
الواط در لفظ شی ٔاﷲ تصرفی کرده شیداﷲ میگویند یعنی دیوانۀ خدا. (آنندراج از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
ابن عبدالکریم بن زید المخزومی الرازی، مکنی به ابوزرعه. از حفاظ حدیث است یکصدهزار حدیث از حفظ داشت. گویند هر حدیثی را که ابوزرعه نشناسد بلااصل است. وی به سال 200 هجری قمری متولد شد و در 264 هجری قمری به ری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
ابن علی بن ابی طالب الهاشمی القرشی. مردی شجاع و عابد بود. در جنگی که مصعب با مختار کرد عبیدالله با مصعب بود و به سال 67 هجری قمری در یکی از جنگها به قتل رسید. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ)
عبیدالله بن علی بن ابراهیم بن حسن بن عبیدالله بن عباس علوی. وی فقیه بود و ابتدا در بغداد میزیست، سپس به مصر رفت و در سال 312 هجری قمری در آنجادرگذشت. او راست: الجعفریه فی فقه اهل البیت. (از معجم المؤلفین ج 6 ص 240 از اعیان الشیعه ج 39 ص 207)
لغت نامه دهخدا
ابن عبدالرحمان کوفی اشجعی. از حفاظ حدیث و از ثقات و امام بود و اصحاب کتب سته از وی روایت کنند. وی به سال 182 هجری قمری به بغداد درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ابومحمد عبیدالله ، ملقب به المهدی. مؤسس دولت فاطمیان مصر است. در نسب وی میان ارباب سیر اختلاف است، ولی اغلب نسب او را به علی (ع) می رسانند. وی به سال 296 هجری قمری در سی وهفت سالگی در شهر سجلماسه در شمال افریقا قیام کرد و تمام آن نواحی را از تصرف خلفای عباسی بیرون آورد و سال بعد بر منابر قیروان و رقاده به نام وی خطبه خوانده شد و مردم به خلافت وی دعوت شدند. در فاصله سالهای 303 تا 308در نزدیکی قیروان شهری بنا نهاد که به نام وی مهدیه خوانده شد. مهدی عبیدالله در 15 ربیع الاول سال 322 در مهدیه درگذشت و پسرش قائم به جای وی نشست. (از ریحانهالادب ج 6 ص 38). و رجوع به کامل التواریخ ابن الاثیر و اعلام زرکلی ج 2 ص 619 و فاطمیان در همین لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دُلْ لاه)
لقبی است که شیعه به علی بن ابیطالب علیهما السلام دهند. لقب امیرالمؤمنین علی علیه السلام. (یادداشت مؤلف). رجوع به علی شود
لغت نامه دهخدا
(یَ دُلْ لاه)
دست خدا. (یادداشت مؤلف) :
خوانده اند از لوح دل شرح مناسک بهر آنک
در دل از خط یداﷲ صد دبستان دیده اند.
خاقانی.
، کمک و احسان و نعمت و لطف و قدرت خدا: یداﷲ مع الجماعه. یداﷲ فوق ایدیکم. (یادداشت مؤلف) ، (اصطلاح پزشکی) دوایی است از خون بز کرده که سنگ مثانه را بریزاند. (بحر الجواهر). نام علاجی برای بیماری حصاه. (یادداشت مؤلف). خون بز چهارساله که در اول پاییز گرفته باشند. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(حَ دُلْ لاه)
اردبیلی. یکی از علماو ادبای فارس است که بعلوم ظاهری و باطنی آشنائی داشت. وی در اوایل قرن یازدهم هجری درگذشت. از اوست:
آنروز که روی دل بسویم کردی
دیدارحریص ووصل جویم کردی.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا
(نَ بی یُلْ لاه)
پیغمبر. پیغامبر خدا. رجوع به نبی شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ دَ)
برخدا. بر خدای، در مقام استعاذه استعمال می کنند، یعنی پناه بر خدا. (ناظم الاطباء) :
علی اﷲ از بد دوران، علی اﷲ
تبرا از خدادوران، تبرا.
خاقانی.
، در مقام توکل بکار رود، یعنی توکل بر خدا. (ناظم الاطباء). بر خدای است. بطریق ضمان کرم، در تداول عوام، هرچه بادا باد، صاحب آنندراج آرد: ناله از ناله و فریاد و شور و غوغا، و ظاهراً مخفف ’توکلت علی اﷲ’ است. و با لفظ برآمدن و زدن و برفلک رساندن مستعمل است - انتهی. شور و غوغا و فریاد. (غیاث بنقل از رشیدی) :
شنیدم گر به شب دیوی زند راه
خروس خانه بردارد علی اﷲ.
نظامی.
ز فریاد خرمهرۀ گاودم
علی اﷲ برآمد ز رویینه خم.
نظامی (از آنندراج).
مرا اندیشه از روی تو چون ماه
رساند بر فلک هر شب علی اﷲ.
میرخسرو (از آنندراج).
- علی اﷲ گفتن، دل به دریا زدن
لغت نامه دهخدا
(عِدُلْ لا)
دهی است از دهستانهای بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. این ده در جنوب خاوری شهرستان خرمشهر و درساحل غربی رود زهره است هوای آن گرمسیر و مالاریایی است. آب آن از رود زهره تأمین میگردد و محصول عمده آن گندم و جو دیمی است. از پنج قریه بزرگ و کوچک تشکیل شده و 600 تن سکنه دارد و از قراء مهم آن غرالی 2 است که قریب 170 تن سکنه دارد و ساکنان آن از طایفۀ شعبانی هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ لاه)
ابن بری بن عبدالجبار المقدسی الاصل المصری، مکنی به ابومحمد و معروف به ابن بری. رجوع به ابن بری و ابومحمد عبدالله و رجوع به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 452 شود
ابن منصور ملقب به المستنصر بالله بن الظاهربن الناصر، مکنی به ابو احمد و معروف به المستعصم بالله. رجوع به المستعصم بالله و ابواحمد و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالرحمان ابی زید النفراوی القیروانی، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد عبدالله و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالرحمان بن فضل بن بهرام التمیمی الدارمی السمرقندی، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابومحمد بن عبدالله بن عبدالرحمان و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن حمدان بن حمدون التغلبی العدوی، مکنی به ابوالهیجاء. رجوع به ابوالهیجاء و عبدالله بن حمدان و نیز به الاعلام زرکلی و مجمل التواریخ ص 374 شود
ابن عبدالظاهر بن نشوان الجذامی ملقب به محی الدین و معروف به ابن عبدالظاهر. رجوع به عبدالظاهر محی الدین ابوالفضل و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن جعفر بن محمد بن درستویه. رجوع به ابن درستویه ابومحمد و نیز به الاعلام زرکلی و سیرۀ عمر بن عبدالعزیز ص 43 و روضات الجنات ص 448 شود
ابن یوسف بن عبدالله بن یوسف بن هشام ملقب به جمال الدین، مکنی به ابومحمد. رجوع به ابن هشام جمال الدین عبدالله و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن اسعد التمیمی الیافعی المکی ملقب به عفیف الدین و مکنی به ابوالسعادات. رجوع به بابوالسعادات عبدالله بن اسعد و به روضات ص 457 شود
ابن حسین بن عبدالله العکبری البغدادی، مکنی به ابوالبقاء معروف به العکبری. رجوع به ابوالقباء محب الدین و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن سلیمان بن اشعث الازدی السجستانی معروف به ابن ابی داود. رجوع به ابن ابی داود ابوبکر بن سلیمان و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالحکم بن اعین بن لیث بن رافع معروف به ابن عبدالحکم. رجوع به ابن عبدالحکم ابومحمد عبدالله و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالرحمان بن عقیل القرشی الهاشمی العقیلی ملقب به بهاءالدین. رجوع به ابن ابومحمد بهاءالدین و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن عبدالعزیز بن محمد البکری الاندلسی، مکنی به ابوعبید بکری. رجوع به ابوعبید بکری عبدالله... و به الاعلام زرکلی شود
ابن وهب راسبی. از مردم ازد و از ائمۀ اباضیه است. رجوع به راسبی عبدالله بن وهب شود. و نیز رجوع به الاعلام زرکلی شود
ابن لهیعه بن فرعان الحضرمی المصری، مکنی به ابوعبدالرحمان. رجوع به ابن لهیعه ابوعبدالرحمان و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن مسلم بن قتیبه الدینوری معروف به ابن قتبیه. رجوع به ابن قتیبه ابومحمد عبدالله و نیز الاعلام زرکلی شود
ابن عامر یحصبی الشامی، مکنی به ابوعمران. رجوع به ابن عامر، مکنی به ابوعمران و نیز به الاعلام زرکلی شود
ابن ابی زید عبدالرحمان قیروانی، مکنی به ابومحمد معروف به ابن ابی زید. رجوع به ابن ابی زید ابومحمد شود
لغت نامه دهخدا
ابن سعید بن حاتم السجزی الوائلی البکری. از حفاظ حدیث بود. اصلش از سجستان و نسبتش بدانجا است. وی در مکه سکونت کرد و به سال 444 هجری قمری بدانجا درگذشت. از کتب اوست الابانه عن اصول الدیانه. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عندالله
تصویر عندالله
در نزد خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نبی الله
تصویر نبی الله
پیغامبر خدا، لقب محمد ص بن عبدالله
فرهنگ لغت هوشیار
برخدا، درمقام استعاذه آید پناه بر خدا، بدادم برسید، برمن ستم است ازین رصد گاه ای داور دوران علی الله. (تحفه العراقین)، فریاد از دست، علی الله از بد دوران علی الله، تبر از خدا دوران تبرا، (خاقانی)، هرچه باد، باد، یا علی الله زدن، پناه برخدا بردن، یا علی الله زنان. در حال پناه بردنه بخدای: منم از تیره شب خویش علی الله زنان ای موذن تو کجا حی علای تو چه شد ک (حسن دهلوی) یاعلی الله گفتن، دل بدریا زدن، داد و فریاد، پناه بر خدا، مخفف توکلت علی الله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبد الله
تصویر عبد الله
بنده خدا
فرهنگ لغت هوشیار
بندگان خدا: خدایگان معظم اتابک اعظم سرملوک زمان ناصر عباد الله. (سعدی کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عبدالله
تصویر عبدالله
بنده خدا:جمع عباد الله، انسان کامل، نامی است از نامهای مردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی الله
تصویر علی الله
((~. لا))
پناه بر خدا، توکل به خدا، هرچه باداباد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از عبدالله
تصویر عبدالله
((عَ بْ دُ لْ لا))
بنده خدا، جمع عبادالله، نامی است از نام های مردان
فرهنگ فارسی معین