جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با حمیدالله

حمیدالله

حمیدالله
اردبیلی. یکی از علماو ادبای فارس است که بعلوم ظاهری و باطنی آشنائی داشت. وی در اوایل قرن یازدهم هجری درگذشت. از اوست:
آنروز که روی دل بسویم کردی
دیدارحریص ووصل جویم کردی.
(قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

حمدالله

حمدالله
آنکه شکر و سپاس خدا را می گوید، نام مورخ و جغرافیدان مشهور قرن هشتم
حمدالله
فرهنگ نامهای ایرانی

حمدالله

حمدالله
ابن مصطفی. از مردم اماسیه. یکی از مشاهیر خطاطان و بشیخ زاده معروف. وی در 920 هجری قمری درگذشت. (قاموس الاعلام)
لغت نامه دهخدا

احمدالله

احمدالله
ستایش می کنم خدای را یا احمد الله تعالی. ستایش میکنم خدای را که والاست: احمدالله تعالی که بارغام حسود خیل باز آمد و خیرش بنواحی معقود (سعدی)
فرهنگ لغت هوشیار

بحمدالله

بحمدالله
(جمله بستایش خدای سپاس خدایرا ستایش خدایرا یزدان ار سپاس: (کثرت شوکت مواکب حضرت خلافت بحمدالله در عرصه بساط غبراء شایعاست) بحمدالله والمنه. سپاس خدایرا ومنت ازو: (گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند بحمدالله والمنه بتی لشکریان شکن دارم) (حافظا)
بحمدالله
فرهنگ لغت هوشیار

عبیدالله

عبیدالله
بنده کوچک خداوند، نام یکی از فرزندان امام جعفرصادق و مؤسس دولت علویان
عبیدالله
فرهنگ نامهای ایرانی

بحمدالله

بحمدالله
سپاس خدای را، ستایش خدای را
بحمدالله و المنه: سپاس خدای را و منت از او
بحمدالله
فرهنگ فارسی معین

بحمدالله

بحمدالله
شکر خداوند را. بشکر خداوند. در موقع شکر استعمال میشود، یعنی شکر خدا را. (ناظم الاطباء) :
بحمداﷲ که با قدر بلندش
کمالی در نیابد جز سپندش.
نظامی.
نسب گوئی بنام ایزد ز جمشید
حسب پرسی بحمداﷲ چو خورشید.
نظامی.
بحمداﷲ از هیچ بالا و پست
نیامد درین ملک موئی شکست.
نظامی.
بحمداﷲ این سیرت ورای راست
اتابک ابوبکر بن سعد راست.
سعدی (بوستان).
نداری بحمداﷲ آن دسترس
که برخیزد از دستت آزار کس.
(بوستان).
مراست با همه عیب این هنر بحمداﷲ
که سر فرونکند همتم به هر جائی.
سعدی.
چو درگلزار اقبالش خرامانم بحمداﷲ
نه میل لاله و نسرین نه برگ نسترن دارم.
حافظ.
- بحمداﷲ و المنه، خدای را شکر و منت او را:
گرم صد لشکر از خوبان بقصد دل کمین سازند
بحمداﷲ و المنه بتی لشکرشکن دارم.
حافظ
لغت نامه دهخدا

حمیدانیه

حمیدانیه
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. ناحیه ای است واقع در دشت، گرمسیری و دارای 150 تن سکنه میباشد. از چاه مشروب میشود. محصولاتش غلات و لبنیات. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران میکنند. راه آن در تابستان اتومبیل رو است. ساکنین از طایفۀ ساعد هستند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا